امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مرد و بیطار - گلستان سعدی
#1
مردکی را چشم درد خاست . پیش بیطار(1) رفت که دوا کن . بیطار از آنچه که در چشم خَرها میکرد در چشم او ریخت و کور شد . مردک شکایت به قاضی برد و گفت : این بیطار من را خر فرض کرد و از آنچه که در چشم خرها میریخت در چشم من فرو ریخت و کور شدم ، قاضی گفت : بر بیطار هیچ تاوان نیست اگر تو خر نبودی با حضور طبیبان حاذق پیش بیطار نمیرفتی .

ندهد هوشمندِ روشن رای --- به فرومایه ، کارهای خطیر
بوریاباف(2)اگر چه بافنده است --- نبرندش به کارگاه حریر

1- بیطار : دامپزشک ، پزشک حیوانات
2- بوریاباف : حصیر باف

mara
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  حکایات سعدی در باب اخلاق درویشان صنم بانو 2 267 ۱۶-۰۱-۰، ۰۹:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  حکایات سعدی در باب احسان صنم بانو 2 260 ۱۶-۰۱-۰، ۰۹:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  .... و مرد روستایی d.ali 0 88 ۰۶-۰۱-۹۸، ۱۰:۱۸ ق.ظ
آخرین ارسال: d.ali

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
خانوم معلم (۰۹-۰۴-۹۴, ۰۵:۰۱ ب.ظ)، SilentCity (۰۹-۰۴-۹۴, ۰۴:۱۳ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان