۳۱-۰۲-۹۴، ۱۱:۴۸ ق.ظ
زاهدی کیسه ای نزد آسیابان برد.آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت
تا به نوبت آرد کند.
زاهد گفت:
(اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا میکنم خرت سنگ شود).
آسیابان گفت:
{توکه چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود}.
تا به نوبت آرد کند.
زاهد گفت:
(اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا میکنم خرت سنگ شود).
آسیابان گفت:
{توکه چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود}.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...