۱۴-۰۶-۹۲، ۰۱:۲۴ ق.ظ
لحظه هر لحظه پس از تو شب و گريه در کمينه
تو ديگه برنمي گردي،آخر قصه همينه
ميشکنم بي تو و نيستي به سراغم نمي آيي که ببيني
بي تو ميميرم و نيستي،تو کجايي؟تو کجايي که ببيني؟
شب بي عاطفه برگشت،شب بعد از رفتن تو
شب از نياز من پر،شب خالي از تن تو
با تو گل بود و ترانه،با تو بوسه بود و پرواز
گل و بوسه بي تو گم شد،بي تو پژمرده شد آواز
آخرين ستاره بودي تو شب دلواپسي هام
خواستنت پناه من بود تو غروب بي کسي هام
همانند مردابی شدهام که رویای پیوستن به دریا را دارد
اما خورشید را بالای سر خود میبیند
و از کابوس بیابان رهایی نمییابد
اما خورشید را بالای سر خود میبیند
و از کابوس بیابان رهایی نمییابد