امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مشمباهای مشکی
#1
مردِ سی و چند ساله ای که زودتر به میانسالی رسیده در طبقه نهم ِ ساختمانی در مرکز شهر با ظاهری پریشان روی مبلی به فکری عمیق شده . . . پس از چندی به خود می آید و از جای اش بر می خیزد و جسد ِ زنی جوان را از کنار شومینه ی ِ نزدیک ِ بالکن به سمت اتاق پذیرایی می کِشد،از کِشوی یک میز مشمبای ِ مشکی ِ بزرگی را که از سر تا نصف ِ بدن ِ او را می پوشاند برمی دارد ؛ و مشمبایی دیگر، و مشمباهایی دیگر، با همان اندازه...
حالا به نسبت ِ چند دقیقه قبل خونسرد است _ بسیار خونسردتر از قبل!
طنابی را، با دقت ، برای بستن مشمباها با کارد می برد ، در حالی که گره زدن ها را ادامه می دهد سیـ ـگاری روشن می کند ، دوباره روی مبل می نشیند و بلا فاصله بلند می شود ، جسد را تا جلوی درِ ورودی تا آن جا که صدای مشمباها ، به رنگ ِ سیاهشان ، غالب می شوند روی زمین می کشد.
صدای موتورِ ماشین خیال ِ مرد را آسوده تر می کند ، ماشین با سرعتی غیرمعمول پارکینگِ تاریک را به سوی دری رو به روشنایی ترک می کند. مرد،پشتِ چراغ قرمز در آینه به موهایش دست می کشد ، آینه را بالا می زند و با نوعی تمنا به چراغ قرمز می نگرد اما نه آنقدرها که امیدی نداشته باشد ؛ چون او خونسردی ِ همیشگی اش را کلید حل و فصل و به پایان رسیدن این کار می داند...
حالا دیگر به نزدیکی های ورامین رسیده بیابان ِ بیکار ِ بیش از ساختمان ها و ماشین ها بیش از آدم ها جلوه می کنند ؛ در اتوبان کمی آن سو تر پسر جوانی که از دیداری عاشقانه باز می گردد ، شاخه ی گلی که روی صندلیِ عقبِ ماشین اش گذاشته را بر می دارد ، از پنجره بیرون می اندازد و از کنار ماشین مرد ِ میانسال می گذرد ، مرد ِ میانسال پس از نگاهی کوتاه دوباره سیـ ـگاری روشن می کند تا به جایی برسد که باید می رسید:
روشنایی ِ بی پروای ِ روز ، خورشید ، و بیابانی دور . . . جایی که برگزیده از سایه ی جاده ی اصلی خبری نیست ، در چاله ای که آن را پُر می کند تصویر آینده ای آرام را می بیند ؛ نفسی عمیق می کشد ، نفسی بسیار عمیق و رستگارانه _ وقتی حکمفرمایی ِ مشمباهای مشکی به آخر می رسد و شلیکِ تیری،که او را از پای در می آورد:از دور!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
خودش خودشو كشت؟ درست متوجه نشدم اخرشوxcvl
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
(۰۸-۰۵-۹۶، ۰۶:۲۵ ب.ظ)*صنم* نوشته: خودش خودشو كشت؟ درست متوجه نشدم اخرشوxcvl
یکی دیگه کشتش ، از دور بهش شلیک کرده
حالا چون مرده ، مرده نمیفهمیم کی بوده asna
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
نمیری آسی تهش مجهول موند که
با اصغر فرهادی نسبتی داری؟asna
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
یه تصویرم ازاون قاتله میدادن دیگه.........
مسیر زندگیمو... سمت خودت عوض کن♥
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
میگه شلیکی اورا از پا درمیاره از دور یعنی خودش خودشو
نکشته یکی از دور شلیک کرده که به احتمال زیاد همون پسر جوونه بوده.
شماها به نکته از دور توجه نکردید . شم پلیسیتون خوابیده .
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
6 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
صنم بانو (۰۹-۰۵-۹۶, ۰۳:۵۰ ق.ظ)، AsαNα (۰۸-۰۵-۹۶, ۱۱:۰۲ ب.ظ)، d.ali (۰۹-۰۵-۹۶, ۱۲:۵۲ ق.ظ)، دختربهار (۰۸-۰۵-۹۶, ۱۰:۲۳ ب.ظ)، !!Tina!! (۰۸-۰۵-۹۶, ۱۰:۴۷ ب.ظ)، taranomi (۰۸-۰۵-۹۶, ۱۰:۵۵ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان