۱۱-۰۹-۹۲، ۰۱:۲۸ ق.ظ
من آنقدر ساده ام که
حتی کفشدوزکها هم حرفهایم را باور میکنند...
آنقدر گریه هایم را زیر نقابی از خنده پنهان کرده ام
که دیگران اشکهایم را باور ندارند ..
گاهی آنقدر کودک میشوم که بایک آبنبات چوبی میشود رامم کرد..
گاهی آنقدر بزرگ میشوم که دیگران جلویم سکوت میکنند ..
گاهی آنقدر مهربان میشوم که مادربزرگم برشانه هایم
زار میزند ومرا سخت میفشار د..
گاهی آنقدر پلید میشوم که دوستم هراسان میشود و مبهوت نگاهم میکند شاید هم متنفر میشود..
گاهی آنقدر خسته ام که دلم میخواهد جسمم را بکنم و روحم را پرواز دهم ..
گاهی آنقدر هیجان دارم که خودم هم باور نمیکنم
گاهی انقدر میخندم که اشکم سرازیر میشود...
گاهی وسط گریه هایم هروهر میخندم خودم هم نمیدانم چرا؟!!!
گاهی آنقدر وسواسی میشوم که مدام با دستمال کفشم را تمیز میکنم..
گاهی آنقدر بی پروا حرف میزنم که دیگران خجالت میکشند
گاهی من هم مثل دیگران میشوم
گاهی آنقدر مضطرب میشوم که 8بار آلارم موبایلم را چک میکنم ..
گاهی آنقدرکسل میشم که نیم ساعت غذا میخورم بشقاب که خالی میشود
از خودم میپرسم ناهار چی بود؟!!!!
گاهی آنقدر بزرگ میشوم که دیگران به من افتخار میکنند
گاهی آنقدر ضعیف میشوم که دیگران از وجودم خجالت میکشند...
گاهی حرفهایی میزنم که دیگران باور میکنند اما؛خودم نه!!!
گاهی آنقدر در زندگی تاثیرگذار میشوم در زندگی افراد که مرا
بغل میکنند ...
گاهی ...
حتی کفشدوزکها هم حرفهایم را باور میکنند...
آنقدر گریه هایم را زیر نقابی از خنده پنهان کرده ام
که دیگران اشکهایم را باور ندارند ..
گاهی آنقدر کودک میشوم که بایک آبنبات چوبی میشود رامم کرد..
گاهی آنقدر بزرگ میشوم که دیگران جلویم سکوت میکنند ..
گاهی آنقدر مهربان میشوم که مادربزرگم برشانه هایم
زار میزند ومرا سخت میفشار د..
گاهی آنقدر پلید میشوم که دوستم هراسان میشود و مبهوت نگاهم میکند شاید هم متنفر میشود..
گاهی آنقدر خسته ام که دلم میخواهد جسمم را بکنم و روحم را پرواز دهم ..
گاهی آنقدر هیجان دارم که خودم هم باور نمیکنم
گاهی انقدر میخندم که اشکم سرازیر میشود...
گاهی وسط گریه هایم هروهر میخندم خودم هم نمیدانم چرا؟!!!
گاهی آنقدر وسواسی میشوم که مدام با دستمال کفشم را تمیز میکنم..
گاهی آنقدر بی پروا حرف میزنم که دیگران خجالت میکشند
گاهی من هم مثل دیگران میشوم
گاهی آنقدر مضطرب میشوم که 8بار آلارم موبایلم را چک میکنم ..
گاهی آنقدرکسل میشم که نیم ساعت غذا میخورم بشقاب که خالی میشود
از خودم میپرسم ناهار چی بود؟!!!!
گاهی آنقدر بزرگ میشوم که دیگران به من افتخار میکنند
گاهی آنقدر ضعیف میشوم که دیگران از وجودم خجالت میکشند...
گاهی حرفهایی میزنم که دیگران باور میکنند اما؛خودم نه!!!
گاهی آنقدر در زندگی تاثیرگذار میشوم در زندگی افراد که مرا
بغل میکنند ...
گاهی ...
In my heart, an ice flower has sprouted