امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم،ولی او...
#1
من به مدرسه ميرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه ميرفتي به تو گفته بودند بايد دکتر شوي
او هم به مدرسه ميرفت اما نمي دانست چرا
من پول تو جيبي ام را هفتگي از پدرم ميگرفتم
... تو پول تو جيبي نمي گرفتي هميشه پول در خانه ي شما دم دست بود


او هر روز بعد از مدزسه کنار خيابان آدامس ميفروخت
معلم گفته بود انشا بنويسيد
موضوع اين بود علم بهتر است يا ثروت
من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم مي گفت با علم مي توان به ثروت رسيد
تو نوشته بودي علم بهتر است
شايد پدرت گفته بود تو از ثروت بي نيازي
او اما انشا ننوشته بود برگه ي او سفيد بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود


معلم آن روز او را تنبيه کرد
بقيه بچه ها به او خنديدند
آن روز او براي تمام نداشته هايش گريه کرد
هيچ کس نفهميد که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمي دانست او پول خريد يک خودکار را نداشته


شايد معلم هم نمي دانست ثروت و علم
گاهي به هم گره مي خورند
گاهي نمي شود بي ثروت از علم چيزي نوشت
من در خانه اي بزرگ مي شدم که بهار
توي حياطش بوي پيچ امين الدوله مي آمد
تو در خانه اي بزرگ مي شدي که شب ها در آن
بوي دسته گل هايي مي پيچيد که پدرت براي مادرت مي خريد


او اما در خانه اي بزرگ مي شد که در و ديوارش
بوي سيـ ـگار و ترياکي را مي داد که پدرش مي کشيد
سال هاي آخر دبيرستان بود
بايد آماده مي شديم براي ساختن آينده
من بايد بيشتر درس مي خواندم دنبال کلاس هاي تقويتي بودم
تو تحصيل در دانشگاه هاي خارج از کشور برايت آينده ي بهتري را رقم مي زد
او اما نه انگيزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار مي گشت
روزنامه چاپ شده بود


هر کس دنبال چيزي در روزنامه مي گشت
من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ي قبولي هاي کنکور جستجو کنم
تو رفتي روزنامه بخري تا دنبال آگهي اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردي
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در يک نزاع خياباني کسي را کشته بود
من آن روز خوشحال تر از آن بودم
که بخواهم به اين فکر کنم که کسي کسي را کشته است
تو آن روز هم مثل هميشه بعد از ديدن عکس هاي روزنامه
آن را به به کناري انداختي
او اما آنجا بود در بين صفحات روزنامه
براي اولين بار بود در زندگي اش
که اين همه به او توجه شده بود !!!


چند سال گذشت
وقت گرفتن نتايج بود
من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهي ام بودم
تو مي خواستي با مدرک پزشکي ات برگردي، همان آرزوي ديرينه ي پدرت
او اما هر روز منتظر شنيدن صدور حکم اعدامش بود
وقت قضاوت بود
جامعه ي ما هميشه قضاوت مي کند
من خوشحال بودم که که مرا تحسين مي کنند
تو به خود مي باليدي که جامعه ات به تو افتخار مي کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرينش مي کنند
زندگي ادامه دارد ...
هيچ وقت پايان نمي گيرد ...


من موفقم من ميگويم نتيجه ي تلاش خودم است!!!
تو خيلي موفقي تو ميگويي نتيجه ي پشت کار خودت است!!!
او اما زير مشتي خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!


من ، تو ، او
هيچگاه در کنار هم نبوديم
هيچگاه يکديگر را نشناختيم
اما من و تو اگر به جاي او بوديم
آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!
In my heart, an ice flower has sprouted
پاسخ
سپاس شده توسط: MeNa ، استاد ، v.a.y ، محبوبه1366 ، Mamal Balfi
#2
خیــــــــــــــــــــلی زیبـــــــــــــــا بــــــــــــــــود مـــــــــرسی
چقَـבر پــَـر می ڪِشَـב دلـَـــمـ
بـﮧ هــَـــوآی تـُـو
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
خیلیییییییییییییییییییی قشنگ بود
تشکر فراواااااااااااااااااااااااااااااااانmaramaramaramara
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
فوق العاده زيباmara
ولي كم نيستن انسانهاي موفقي كه از چهارديواري همين خانه ها كه بوي گس ترياكش تا آسمان ميره
بيرون آمدنUndecided
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
خدایا...

کی ما آدما انسانیتو یاد میگیریم؟

zapszapszapszaps



ممنونم.خسته نباشید...mara
پسر به مادر گفت تو هم نماز میخونی هم روزه میگیری ولی خدا هیچی بهت نمیده,
ولی منی که نه نماز میخونم نه روزه میگیرم هر چی ازش خواستم رو بهم داده
طفلک پسر نمیدانست مادر از خدا فقط یک چیز میخواهد انهم اینکه هرچه پسرش میخواهد به او بدهد

اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  جانور عجیب و چند سر که نمی میرد ولی بقیه را با نفسش میکشد ( عکس ) صنم بانو 0 160 ۱۶-۱۰-۹۹، ۱۰:۰۳ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مردی که هیچ کاری نمیکنه ولی پول میگیره !! صنم بانو 1 139 ۱۴-۱۰-۹۹، ۱۰:۴۵ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ۱۴ اختراع عجیب، ولی هوشمندانه در ژاپن نیـایــش 6 195 ۲۹-۰۵-۹۷، ۱۰:۴۹ ق.ظ
آخرین ارسال: نیـایــش

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان