۰۴-۰۱-۹۷، ۰۲:۳۳ ب.ظ
هفته نامه صدا - سما بابایی: سال 1396 هم به پایان رسید؛ اما با چشم اندازی که هم اکنون شاهد آن هستیم، می توانیم از همین حالا با خیال راحت- کدام خیال راحت؟- بگوییم که سال 97 هم وضعیت زنان موسیقیدان همین است. آنان همچنان ناگزیرند با سختی بسیار کار کنند. همچنان با محدودیت های بسیار دست و پنجه نرم خواهندکرد و همچنان مجبور به جنگیدن برای عرضه هنری هستند که جانشان است و عمرشان را به پایش گذاشته اند و تنها ممّرِ درآمدشان فرقی نمی کند که نوازنده باشند یا خواننده یا همخوان- همین که «زن» باشند و «موسیقی» کارشان؛
کفایت می کند برای این که از وضعیتی نامساعد برخوردار باشند و هیچ کس حواسش نباشد که درست است که «موسیقی» هنر است؛ اما محل ارتزاق زنانی است که سال ها برایش درس خوانده و عمرشان را پایش گذاشته اند و وقتی نتوانند کار کنند، کنسرت بگذارند، همخوانی کنند و نوازندگی و آلبوم هایشان را به بازار عرضه، با مشکل معیشتی بسیار روبرو خواهندشد. اینها اما رویه تاریک ماجراست؛ در میان همه این مشکلات اما همچنان و هر روز می توان نشانی از موفقیت های روزافزون زنان موسیقی دان در ایران مشاهده کرد.
نمونه اش همین خانم «نزهت امیری» که بعد از سال ها، در جشنواره موسیقی فجر ارکستر «نغمه باران» را رهبری کرد و روزهای آخر اسفند هم قرار است دوباره با این ارکستر روی صحنه برود و حضورش چنان موثر بود و موفق که توجه رسانه های دنیا را نیز به خود جلب کرد. «رهبری» ارکستر در تمام دنیا شغلی مردانه است؛ شما کمتر زن رهبر شناخته شده ای را می توانید در دنیا نام ببرید که توانسته باشد نامی برای خودش دست و پا کند؛ «نزهت امیری» اما در همین ایران، در همین کشوری که زنان نوازنده و همخوان حق روی صحنه رفتن در 13 شهرستان را ندارند، چنان با قدرت ارکسترش را رهبری کرد که توجه همه را به خود جلب کرد.
نه به خاطر این که زن است که خب خوشمان بیاید یا نه، این مسئله هم تاثیر خودش را داشت؛ بلکه به خاطر تسلطش روی اجرا و رهبری بی عیب و نقص و هدایت ارکستر تقریبا بزرگ «نغمه باران». زن رهبر ارکستر دیگری در ایران نداریم؛ یکی، دو زن که در خارج از کشور سکونت دارند؛ یکی- دو باری به ایران آمدند برای این تجربه؛ اما موفق نشدند و رفتند. زنان موفق اما مثل او تا دلتان بخواهد داریم. پارادوکس اینجا خودش را نشان می دهد؛ همان اتفاقی که لابد جامعه شناسان باید برایش وقتِ بسیار بگذارند و تحلیلش کنند و بگویند ماجرا از چه قرار است؟
چرا با وجود آن همه محدودیت- صدا و تصویر و ساز- تعداد زنان موسیقی دان در این سال ها تا این اندازه زیاد شده است و هر روز هم بیشتر می شود و در بسیاری مواقع همپای همکاران مردشان و در معدودی موارد حتی بهتر از آنان کار می کنند و خسته نمی شوند و انگیزه هایشان هر روز بالاتر می رود. کافی است نگاهی به آموزشگاه ها و گروه ها و دانشگاه های موسیقی بیندازید تا ماجرا برایتان روشن شود و ببینید زنان چه اندازه سهم کمی و کیفی در آن دارند. زنان در ایران نمی توانند تک خوانی کنند که قانون است و قابل احترام؛ اما در بسیاری مواقع و در بسیاری از شهرها همخوانی و همنوازی هم نمی توانند انجام دهند.
این دیگر قانون نیست و اعمال سلیقه است و جای پرسش بسیار دارد. با همه اینها اما آنان نشان داده اند که بیدی نیستند که با این بادها بلرزند، همان طور که تا الان نلرزیده اند. اما با تمام اینها ای کاش آنان که هر روز عرصه را بر زنان اهل موسیقی تنگ می کنند، آن هم در حالی که همه می دانند رییس جمهوری و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بارها بر ضرورت فضای باز فرهنگی تاکید کرده اند، به این نکته توجه کنند که «موسیقی» اگرچه هنر این زنان است؛ اما مهم تر از آن «شغل»شان نیز هست. آنان سال ها از عمر و زندگی خود را پای آن گذاشته اند، درسش را خوانده اند و مدت های مدید تمرینات سختی انجام داده اند تا از این راه ارتزاق کنند و با اِعمال سلیقه های شخصی بخش مهمی از جامعه را از ارتزاق خواهندانداخت.
بماند که روحشان پژمرده و اندوهناک می شود؛ کافی است این جملات خاطره پروانه در آخر ین روزهای حیاتش را دوباره بخوانید: «خیلی اصرار کردم؛ خواهش کردم که بگذارند یک نوار از اجرایم برای نوه ام در کانادا بفرستم. قبول نکردند. گفتم ضبط صوت غیرحرفه ای باشد تا مطمئن شوید که نمی خواهم منتشرش کنم؛ نگذاشتند. مگر من خواننده کار نبودم؟ مگر صدای خودم نبود؟ چیز زیادی می خواستم؟ از آن طرف داری می خوانی و بچه ها مدام روی سالن رفت و آمد می کنند. خانم ها تنقلات می خورند، می شود در این وضعیت چهارگاه خواند؟ حس و حالی برای تویِ خواننده می ماند؟ آخرین باری که برنامه اجرا کردم، دیگر مطمئن شدم که نمی خواهم کنسرت بگذارم.
برنامه مان را گذاشته بودند در تالار فرهنگ که از سال های قبلش مخروبه بود. صندلی ها پاره، پیانو شکسته؛ همه جا پر از گرد و خاک و غبار. خودمان دست هایمان را بالا زدیم تا همه جا را تمیز کنیم. جارو کشیدیم. یک ساعت مانده به برنامه، پیانو کرایه کردیم. آنقدر فشار رویم بود که چند دقیقه قبل از شروع کنسرت، بی هوش شدم. از کیفیت صدابرداری و اینها اگر بگذریم، من چه فرقی می کنم با یک بازیگر زن که تمام پوسترهای او می تواند روی شهر و بیلبوردها باشد؛ اما از چاپ یک آگهی کوچک من در هم در روزنامه جلوگیری می کنند؟ می گویند در عکس هایتان ساز هست؛ اما عکس بدون ساز را هم چاپ نمی کنند.»
اگرچه اعمال سلیقه ها- برخلاف مقررات- هر روز مشکلات بیشتری برای زنان به وجود آورده است؛ اما نمی توان این مساله را نادیده گرفت که در این سال ها خیل زیاد مردان موسیقی دان، نسبت به این مشکلات بی توجه بوده اند و تنها تعدادی از بزرگان اعتراض خود را به این مسئله نشان داده اند؛ هر چند «محمدرضا شجریان»- خواننده بزرگ ایرانی که آرزوی میلیون ها ایرانی است که هرچه زودتر سلامتی اش را بازیابد- گفته است: «ما همیشه اعتراض کرده ایم؛ آنها اما کار خودشان را کرده اند و ما هم کار خودمان را می کنیم.»
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !