۱۳-۱۲-۹۱، ۰۴:۰۹ ب.ظ
بیا با هم یه جور می سازیم. یه نون و پنیری پیدا میشه بخوریم. کلبمون حقیره اما توش صفا که هست. الان وقتش نیست که بچه ها رو ول کنم به حال خودشون و برم. خودت میبینی که، فعلاً بهم نیاز دارن. بیخیال اونایی که فرستادنت. شنیدم شماها قلبم دارین. دارین؟ بیا، بیا بشین گپی بزنیم، بیا برات درد دل کنم شاید تو و اونای دیگه از خر شیطون پیاده شین. به جون تو ترسی ندارم. نگران این طفل معصومام. بالاخره یه بخور نمیری میارم براشون. افتخار نمیدی؟ میخوای وایسی همونجا و حال خراب ما رو ورانداز کنی؟ راستی شما فقط جون میگیرین؟ کار دیگه هم بلدین؟