امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نعنا پونه !
#1
صدای موسیقی و مردی که روی میز ضرب گرفته بود و زیر لب زمزمه می کرد ...

نو بهار آمدم و شد باز دل من دیوونه، گل پونه، نعنا پونه

لحظه ای پشت در مکث کردم، دستی به موهایم کشیدم گره کراواتم را صاف کردم، نفس عمیقی کشیدم و وارد اتاق شدم

مرد پشت به من ایستاده بوده و هنوز مشغول خواندن بود

با سرفه ای صدایم را صاف کردم و بلند طوری که نشانه اعتماد به نفس بالایم باشد گفتم: ســـــــلام و صدا انچنان مضحک از گلویم خارج شد که مرد با تعجب سر به طرفم برگرداند و لحظه ای به صورتم ـ که می شد حدس زد به خاطر گندی که از همین ابتدا بالا اورده بودم حسابی زرد شده ـ نگاهی کرد و بعد بلند زد زیر خنده در میان خنده هایش با لحنی تمسخر آمیز گفت:پسرم خروسک گرفتی؟ جوابی برای همچنین سوالی اماده نکرده بودم ،سرم را پایین انداختم تا شاید استاد متوجه شود که از حرفش ناراحت شده ام که البته بی توجه تر از این حرف ها بود ... جلو آمد ،هنوز داشت می خندید، چند ضربه محکم به پشتم زد و با دست اشاره کرد که بنشینم ،خواستم خیلی مودب جلوه کنم، تشکر کردم و گفتم که زیاد مسدع اوقات شریف نمی شم استاد فقط ...

که خنده اش قطع شد، حرفم را برید و گفت: وقتی می گم بنشین، یعنی بنشین دیگه. خب چی کارم داشتی؟

من مثل یک تکه گوشت روی صندلی افتادم با تته پته گفتم: من فلانی هستم، قرار بود ... که باز پرید وسط حرفم و گفت:آهان .... و باز زد زیر خنده انگاری که از حکایات ملانصرالدین برایش تعریف کرده باشم ... متوجه نگاهم شد، خودش را کمی جمع و جور کرد، دستمالی از جیب شلوارش در آورد و چشمانش را که از شدت خنده به اشک نشسته بود پاک کرد و با لبخندی ملیح گفت:آخه پسر جان تو با این صدات می خوای خواننده بشی و باز شروع به خندیدن کرد. نمی دانستم چه بگویم اصلا فکر نمی کردم این جلسه اینطور پیش برود

باز محکم به پشتم کوبید و با لحنی آرام گفت:پسر جان ببین هر چیزی یک زمینه ای می خواهد، آرامش کلامش کمی آرامم کرد سرم را بلند کردم و به صورتش نگاه کردم که باز زد زیر خنده و گفت: آخه گل پسر تو با این صدای خروسکیت.... و دیگر خنده امانش نداد

از شدت خشم داشتم منفجر می شدم، بلند شدم و خواستم با سرعت از اتاق خارج شوم که پایم گرفت به لبه فرش و هیکل لاغرم لنگر کرد و نزدیک بود پخش زمین شوم و این باعث شد که جناب استاد دیگر نتوانند از شدت ضعف روی تو پا بیاستند و روی صندلی پخش شد و حالا نخند، کی بخند

صدای خواننده ی صفحه هنوز از بین قاه قاه خنده های استاد! به گوش می رسید:

گل پونه، نعنا پونه...

و حالا چندین سال از آن قضیه می گذرد،از همان زمانی که از اتاق استاد بیرون زدم دیگر هوس خواندن به سرم نزده بود تا اینکه امروز با شنیدن ترانه مذکور در تاکسی باز هوایی شدم و آرام شروع کردم به زمزمه کردن که ناگهان راننده زد کنار گفت: "آقا تو رو خدا پیاده شو من امروز اعصاب درست و درمونی ندارم ..."
پاسخ
سپاس شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان