۱۱-۱۲-۹۶، ۰۶:۰۵ ب.ظ
محلهها هویت خودشان را دارند. این هویت را آدمهای هر شهر بهتر درک میکنند. یکی از محلههایی که در تهران هویت خاصی بخصوص برای قشر جوان و دانشجو پیدا کرده منطقه نواب است. این منطقه بهدلیل نزدیکیاش با مرکز شهر یعنی میدان انقلاب و چهارراه ولیعصر که محل تجمع دانشگاهها و مراکز اداری بهحساب میآید و از سوی دیگر در مسیر مترو بودن،
روزنامه آسمان آبی - احمد عظیمی: محلهها هویت خودشان را دارند. این هویت را آدمهای هر شهر بهتر درک میکنند. یکی از محلههایی که در تهران هویت خاصی بخصوص برای قشر جوان و دانشجو پیدا کرده منطقه نواب است. این منطقه بهدلیل نزدیکیاش با مرکز شهر یعنی میدان انقلاب و چهارراه ولیعصر که محل تجمع دانشگاهها و مراکز اداری بهحساب میآید و از سوی دیگر در مسیر مترو بودن، جایی است که در دهه اخیر جمعیت قابلتوجهی از دانشجویان و کارمندان مهاجر را در خودجای دادهاست.
به همین ترتیب ساختوساز واحدهای آپارتمانی در اطراف بزرگراه نواب تراکم جمعیت این منطقه را بیش از پیش بالا بردهاست. هوشمند هنرکار در نمایش تازهاش با اقتباسی از متن نیل سایمون یعنی «زندانی خیابان دوم» آن قصه را از دهه 70 نیویورک به تهران 2018 آورده و از قضا آدمهایی با همان مشخصات را در یکی از آپارتمانهای خیابان نواب گذاشتهاست. او در این نمایش در مورد مسائل زندگی یک زوج در قلب شهر دود گرفته تهران میگوید. این نمایش این روزها در خانه نمایش اداره تئاتر روی صحنه رفتهاست.
زندانی خیابان نواب درمورد زوجی حرف میزند که با مسائل روزمره شهرنشینی و کاری دست و پنجه نرم میکنند؛ بنابراین موضوعیت کار برای مخاطب ملموس است و ارتباط خوبی با آن برقرار میکند. اجرای این کار برای خودتان هم توجیهاتی شخصی داشتهاست؟
شما خودتان هم به آن اشاره کردید، مسئله و ارتباط آن با روزگار ما روشن است، فکر نکنم کسی که مخاطب این کار باشد درباره مسئله آن ابهامی داشته باشد و فکر نمیکنم موضوعی را از این نزدیکتر به خودش و موقعیتی که در آن قرار گرفتهایم حس کند. موضوع این کار به ما نزدیک است و میتواند آیینه هر کدام از ما باشد. در واقع فکر میکنم تئاتر لزوما سراغ موضوعات روز نمیرود و مسائلش مربوط به مسائل انسان است. در همین کار هم میبینیم که اصل قصه مربوط به دهه 70 آمریکا و متن نیل سایمون است و حالا در سال 2018 و در تهران مطرح میشود، درد مشترکی است که در جوامع و موقعیتهای مختلف مطرح و تکرار میشود. در موقعیت کنونی ما کاملا نزدیک به ماست و قابل لمس است.
روند قصهای که در کار روایت میشود تا جایی بسیار پیوسته پیش میرود، اما در صحنههایی پرشهای زمانی بلندمدتی در کار رخ میدهد که این شکل را بر هم میزند. فکر نمیکنید این دو رویکرد متفاوت قصهگویی مخاطب را دچار سردرگمی کند؟
روند این نمایشنامه منطقی است، اما این مسئله خیلی به شکل کلاسیکش رخ نمیدهد و من هم به آن معتقد نیستم. فکر میکنم تئاتر روز دنیا هم خیلی به آن وحدت زمان و مکان معتقد نیست و قرار نیست در قصه برشی رخ ندهد. الان شکل مونتاژ و روایت دگرگون شده و بهطور طبیعی این اتفاق در تئاتر هم رخ میدهد. ما یک برش هفتماهه از زندگی زن و شوهری را میبینیم؛ این دوره از تیرماه شروع میشود و در دیماه خاتمه پیدا میکند. بین صحنه چهاروپنج بنا بر دیالوگ انوش، برادرش ناصر میگوید من دو ماه طول کشید که خودم را راضی کنم که این پول را به تو بدهم. این زمانی است که توانسته به خودش غلبه کند و روح و روانش را بازسازی کند. دکترها هم برای او کارهایی کردهاند اما بیشتر خودش از عهده مسائل بر آمده و زمان خیلی چیزها را حل کرده است. ثریا همسرش نیز فرصتی برای او فراهم کرده تا از بحران خارج شود.
حتی در جایی تغییرات ناصر به حدی ناگهانی است که مخاطب فکر میکند او واقعا مریض نشده و برای رها کردن خودش از بار مشکلات یا جلب ترحم اطرافیان و همسرش چنین کردهاست...
نمی دانم چقدر با این جور آدها سرو کار داشتهاید که دچار فروپاشی عصبی میشوند. آنها در دورهای واقعا حالشان بد شده و تحتتاثیر قرصهایی که میخورند یا خیلی پر تنشاند یا خیلی افسرده. این افراد احوالشان خیلی متلاطم است و شکلی دوگانه دارند. بعد از مدتی که حالشان بهتر میشود آدم باورش نمیشود که حال آنها بهتر شدهاست.
نمی دانم چقدر با این جور آدها سرو کار داشتهاید که دچار فروپاشی عصبی میشوند. آنها در دورهای واقعا حالشان بد شده و تحتتاثیر قرصهایی که میخورند یا خیلی پر تنشاند یا خیلی افسرده. این افراد احوالشان خیلی متلاطم است و شکلی دوگانه دارند. بعد از مدتی که حالشان بهتر میشود آدم باورش نمیشود که حال آنها بهتر شدهاست.
البته شبکه عصبی این افراد به حالت اولش بر نمیگردد و همواره به تلنگری بندند اما میتوانند به خودشان غلبه کنند. پس این حالت دورهاش باید طی شود. معمولا دورهاش دو یا سه ماهه طی نمیشود و همانطور که ثریا میگوید ممکن است به سال بکشد،اما چون ما برش نمایشی داشتیم و میخواستیم پایان کار به فصل زمستان برسد در این مدت زمان توجیه بیماری را در متن داشتیم. در نهایت این افراد به همین حالی میرسند که در متن نشان داده شد. در این اثر بازیهای نمایشی کمی حالات شخصیت را منطقیتر کرده بود، اما در نهایت این افراد بهشدت بهم میریزند بهویژه اینکه بعضی موارد با اسکیزوفرنی همراه است و حالتهایشان عجیبتر میشود. این کیسها بعد که از آن فضا خارج میشوند اغلب مواقع خوبند البته به جز لحظاتی که دچار افسردگی شدید میشوند. هر چند در این نمایش بحث روانکاوی مطرح نیست...
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
سکوت و زمان