راهی برای زندگی
رد اعتبارنامهاش برای وکالت اصفهان سبب شد تا در سال ۱۲۸۷ خورشیدی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه و سپس سوئیس برود؛ برای اخذ درجه دکترای حقوق در دانشگاه نوشاتل نائل شد. در سفر دوم، خانوادهاش او را همراهی میکردند؛ مادر، زهرا، ضیااشرف، احمد و غلامحسین.
در آنجا دو فرزند بزرگ خود را به خانوادهاي فرانسوی سپرد تا زبان بیاموزند ولی غلامحسین خیلی کوچکتر از آن بود که به ديگران سپرده شود. زمانی که در سوئیس بود از دو پسربچه محلی به دلیل دزدیدن میوه در دادگاه دفاع کرد، ولی عیوب فرزندان خود را سخت میبخشید. یک بار غلامحسین و احمد از باغ همسایه مقداری انگور چیده بودند. وقتی این را فهمید فریاد زد: «هردوتان را میکشم!» سالها بعد وقتی نخستوزیر بود، ماجرای گرفتن نابحق تصدیق رانندگی موتورسیکلتش را در نوشاتل که با خامی و سادگی سوئیسیها همراه بود و نیز ناشیگری خودش را بهخاطر داشت. ظاهرا ممتحن مربوط بهجای آنکه با داوطلب همراه شود، او را فرستاده بود که بهطرف دریاچه نوشاتل براند و بازگردد.
مصدق با خیال راحت تا دریاچه میراند، ولی در آنجا چون نمیتواند موتورسیکلت را متوقف کند با یک کیوسک میوهفروشی تصادف و آن را سرنگون میکند. فریاد میوهفروش بلند میشود: «خوک! خوک!» مصدق خسارت او را میدهد، موتورش را مرتب میکند و بهطرف ممتحن برمیگردد. او میگوید: مسیو مصدق، مدت زیادی طول دادید. معلوم است که خیلی بااحتیاط میرانید. تبریک میگویم. این هم گواهینامه شما». (میهنپرست ایرانی؛ صفحه ١١٥).
مصدق در فرنگ
اين سالها به مستوفیگری در ايالات و تحصیل در اروپا - نخست تحصیلات مالیه در مدرسه علوم سیاسی پاریس، مقر فُکلیهای زمان و سپس حقوق در دانشگاه نوشاتل سوئیس- گذشت. در پاریس ترکیبی از جدیت، خجولی، زندگی ساده و اسرارآمیز از خود بر جای گذاشت و شاید همین صفات او بود که دل از «رنه وییهیار» دختر ٢١ساله یکی از صاحبمنصبان مستعمراتی فرانسه ربود. آنها رابطه خود را معاشرتی معنوی و متعالی توصیف کردهاند.
تز دکترای مصدق در زمینه وضعيت ارث در قوانین شیعه بود. مصدق در مدت اقامت در اروپا دچار بیماری مزمن زخم معده و دلدرد شد که تا پایان زندگی همراهش بود. همچنین حالت اغمای گاهوبيگاهش نیز که به خاطرش معروف شد، ناشی از ناتوانی او در خوردن غذای کامل بود.
او بسیار معاشرتی، خوشقریحه و دلنشین بود؛ اما احتمالا همان بیماریاش باعث بیمیلی به معاشرت اجتماعی شده بود. در جنگ جهانی اول بهعنوان روشنفکری اصلاحطلب شهرت یافت. هنگام تدریس حقوق در مدرسه علوم سیاسی تهران، سه کتاب پایه نوشت که عبارتاند از: «کاپیتولاسیون و ایران»، «دستور در محاکم حقوقی» و «شرکتهای سهامی در اروپا».
او مقالاتی در مجلات علمی -ادبی هوادار اصلاحات و «صدای ایران»، نشریات ملیگرای مخالف اشغالگری روس و انگلیس مینوشت. هنگامی که نوشتهای را درباره پذیرش مفهوم غربی قاعده مرور زمان منتشر کرد، مورد انتقاد برخی قرار گرفت كه آن را مخالف شریعت قلمداد کرده بودند. در خاطرات خود نوشته است: «پریشان شدم از اینکه پس از دیدن آن آموزشها قادر به بیان عقایدم نبودم و در معرض انتقادات نابجا و غیرمنصفانه قرار داشتیم. در شگفت بودم که چگونه و به چه نحوی میتوانستم از دانش خود برای خدمت به مملکت استفاده نمایم». در سالهای بعد، دو کتاب دیگر منتشر کرد: «مختصری از حقوق پارلمانی در ایران و اروپا» و «اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دوره مشروطه».
کشوری که بعدها او لقب «وطن ثانوی» خود را به آن داد، سوئیس بود. در خاطراتش درباره سوئیس مینویسد: «در آنجا بودم که قرارداد وثوقالدوله بین ایران و انگلیس منعقد گردید... تصمیم گرفتم در سوئیس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم. مقدار قلیلی هم کالا که در ایران کمیاب شده بود خریده و به ایران فرستادم؛ و بعد چنین صلاح دیدم که با پسر و دختر بزرگم که ۱۰ سال بود وطن خود را ندیده بودند به ایران بیایم و بعد از تسویه کارهایم از ایران مهاجرت نمایم. این بود که همان راهی که رفته بودم بهقصد مراجعت به ایران حرکت نمودم...».