۰۲-۱۱-۹۶، ۰۶:۵۴ ب.ظ
سینم ا سینم ا: هوتن شکیبا با حضور در برنامه «سی و پنج» درباره فعالیت های خودش در حوزه سینم ا و تئاتر توضیح داد و از انتخابهایی که در دوران فعالیت حرفهای داشته است گفت.
بیست و چهارمین برنامه زنده اینترنتی «سی و پنج» با اجرای فریدون جیرانی شنبه ۳۰ دی میزبان هوتن شکیبا، بازیگر سینم ا، تئاتر و تلویزیون و صداپیشه بود. در ادامه مشروح گفتوگوی فریدون جیرانی با این بازیگر را میخوانید.
سال ۶۳ کجای تهران بزرگ شدی؟
من متولد تهران اما بزرگ شده سنندج و در واقع سنندجی هستم.
شغل پدرت چه بود؟
کارمند اداره کشاورزی بود. مادرم هم معلم مقطع ابتدایی بود.
پسر بزرگ خانوادهای؟
خیر من دومی هستم. برادرم هومن بزرگتر است. برادرم نقاش است و در خانواده مادریام علاقه به هنر زیاد است و دو داییام هادی و مهدی ضیاءالدینی نقاش و مجسمهساز هستند و به خاطر همین همه فکر میکردند من نقاش میشوم و من نقاشی را دوست داشتم اما ناگهان مسیرم عوض شد.
آیا سنندج سینم ا هم داشت؟
یک انجمن سینم ای جوان داشت و خیلی فعال بود.
فیلم کجا میدیدی؟
یکی در خانه فرهنگ کوچکی، یکسری نمایش فیلمهای خاص و هنری داشتیم و سینم ا بهمن هم بود که بعدها سینم ا شیدا اضافه شد و الان در جریان کامل سالنهای سینم ای سنندج نیستم.
از سینم اها و فیلم دیدن خاطره هم داری؟
بله من هم از خانه فرهنگ و هم سینم ا بهمن خاطره دارم.
در مقطع ابتدایی فیلم دوست داشتی؟ چه فیلمی را در مقطع ابتدایی دوست داشتی؟
فیلم «رقص نده با گرگها» را خیلی دوست داشتم و آن دوره بالای ۷ بار در سینم ا دیدم.
فیلم ایرانی چطور؟
فیلم ایرانی هم «اجاره نشین ها» را خیلی دوست داشتم که تلویزیون هم زیاد پخشش میکرد.
«هامون» را دوست داشتی؟
هامون را دوست داشتم اما وقتی بزرگتر شدم علاقهام بعدها بیشتر شد.
فیلمت را با دوربین خانگی خودت ساختی؟
خیر، یکی از دوستانمان، بهنام صفری لطف بزرگی به من کرد. او در سینم ای جوان سنندج تدریس میکرد و برادرش دوست من بود. طرحم که سکانس پلانی دو دقیقهای بود را برایش بردم و او دوربین خودش را به من داد تا فیلم بسازم.
داستان فیلمت چه بود؟
در ذهنم بیخودی آوانگارد بود و «به دنبال بی رنگی» اسمش بود و با یک شعر مولانا آغاز میشد. در این فیلم پدرم هم بازی کرد.
آن زمان فیلم کوتاه و فیلم هنری دیده بودی؟
خیلی کم. یادم است آقای آفریده در شبکه دو، برنامه فیلم کوتاه داشت که آن را دنبال میکردم.
آن دوران کلاس سینم ای جوان هم رفتی؟
خیر. اولین کلاس هایم را در دانشگاه سوره رفتم. جالب بود که میخواستم سینم ا بخوانم اما آن سالی که من کنکور دادم سوره، سینم ا نگرفت.
فکر سکانس پلان از کجا به ذهنت رسیده بود؟
یادم است آن زمان اسمش را نمیدانستم اما شاید به این دلیل بود که نمیتوانستم تدوینش کنم.
در خانواده کتاب میخواندند؟
بله بیشتر رمان میخواندند. من خودم بیشتر کتاب قصه میخواندم.
اولین رمانی که خواندی چه بود؟
«کیمیاگر» را از کتابهای پدرم و «کوری» را از کتابهای مادرم خواندم. برادرم هم برایم کیهان بچهها میگرفت و خیلی دوست داشتم.
انیمیشن هم دوست داشتی؟ کارتون مورد علاقهات چه بود؟
انیمیشن خیلی زیاد دوست داشتم. همه کارتونها را دوست داشتم و پدرم هم دوست داشت و وقتی کارتون شروع میشد پدرم را صدا میکردم. زمانی که بزرگتر شدم یادم میآید از بین کارتون ها، «کوتلاست» را یادم است که خیلی هنری بود.
از سری فیلمهای سینم ایی مثل سیندرلا را یادت است؟
خیلی دوست نداشتم.
دنیای زیبای شارلوت را یادت است؟
بله، کارتونهای آن زمان کمی تلخ بود.
ویدئو داشتید؟
اوایل خیر. از فامیلها قرض میگرفتیم و پنهانی به خانه میبردیم. خانواده ما فیلم هندی هم دوست داشتند و میدیدند و ما «سنگام» و «شعله» را در ویدئو دیدیم.
شله جزء فیلمهای مورد علاقهات بود؟
بله، «قلعه» هم دوست داشتم.
یادم است اولین تئاتری که دیدم، وقتی که به تهران آمدیم بود که «شش جوجه کلاغ و یک روباه» اقای غریب پور را دیدیم که کار عروسکی سایه بود.
چه کسی شما را به تئاتر برد؟
خدابیامرز محمد خلیلی فرد که در گروه تئاتر آنها بود، دعوت مان کرد و دقیقا یادم نیست که چطور تهران بودیم و به کانون پرورش کودکان رفتیم و دیدیم. بعد هم کاست آن را خریدم و احتمالاً بالای ۵۰۰ بار گوشش دادم.
در سنندج در دبیرستان تئاتر بازی میکردی؟
از چهارم ابتدایی بازی ام شروع شد. من خیلی کمرو بودم اما خیلی دوست داشتم.
چطور با کم رویی وارد تئاتر شدی؟
به اجبار. یادم است معلم کلاس چهارم، آقای قمری یک روز سر کلاس آمد و گفت که چه کسی برای دهه فجر برنامه دارد. آن زمان فعالیتهای فرهنگی یک هفته در ایام فجر بود. چند نفری دست بلند کردند اما نمیدانم چطور شد که معلم به من گفت «هوتن تو چی؟» من هم گفتم که فقط نمایش عبدلی و اوستا را بلد هستم. یادم است چهارم ابتدایی سر صف عبدلی و اوستا را اجرا کردم. یکی از دوستان هم گفت میتواند اوستا باشد که او هم بعدها وارد تئاتر شد.
این مقدمه ورودت به تئاتر است؟
بله، در راهنمایی در تئاتر بسیار فعال بودم و سرگروه تئاتر مدرسه شدم. از معلمان آن زمان و معلم پرورشی ام، خیلی متشکرم چون در مسیری که من الان هستم، خیلی کمک کردند و من را بسیار تشویق میکردند. هیچوقت یادم نمیرود معلم زبانم، آقای شاه غیبی میگفت بچه درس را خوب گوش بدهید و اگر زود تمام شود، یک ربع آخر میگذارم هوتن تئاتر اجرا کند و بچهها هم ذوق داشتند.
کمدین مورد علاقهات چه کسی بود؟
چاپلین را خیلی دوست دارم و بیشتر فیلم هایش را در ویدئو دیدم و هنوز دارم. تمام کمدی کلاسیکها و جدیدیها را هم میدیدم.
عشقت کمدی بود یا جدی؟
جفتش را دوست داشتم مثل الانم بود. روحیه فانتزی دارم و احساس میکنم هر چیزی همان قدر که میتواند تراژیک باشد، همان اندازه میشود به آن خندید.
دیپلم را سنندج گرفتی؟ بعد از دیپلم چه شد؟
دیپلم سنندج گرفتم و پیش دانشگاهی هنر خواندم و بعد دانشگاه سوره قبول شدم و به تهران آمدم.
در دانشگاه سوره مهمترین اساتید چه کسانی بودند؟
فرزان سجودی، شکوفه ماسوری، خانم قاسم پور و آقای مهندس پور از جمله اساتیدم در سوره بودند که سعی میکردم استفاده کنم. مرحوم سمندریان دورهای به سوره آمد که من هم به کلاسش رفتم.
در دانشگاه چه کسی باعث شد وارد تئاتر حرفهای شوی؟
در جشنوارهای شرکت کردم که آنجا حسن معجونی، سیامک صفری، مهتاب نصیرپور و محمد یعقوبی داور بودند.
کارگردان چه کسی بود؟
شیما صادقی. کاری به نام «ویلن هایتان را کوک کنید» بود که در جشنواره اجرا کردیم و من در این جشنواره بود که با نوید محمدزاده آشنا شدم که بازی جذابی در یک نمایش داشت. چون نوید هم کرد بود با هم رفیق شدیم. نوید جایزه دو بازیگری گرفت و یادم است روی صحنه آمد و به کردی به من تبریک گفت قبل از اینکه جایزه اول اعلام شود.
بیست و چهارمین برنامه زنده اینترنتی «سی و پنج» با اجرای فریدون جیرانی شنبه ۳۰ دی میزبان هوتن شکیبا، بازیگر سینم ا، تئاتر و تلویزیون و صداپیشه بود. در ادامه مشروح گفتوگوی فریدون جیرانی با این بازیگر را میخوانید.
سال ۶۳ کجای تهران بزرگ شدی؟
من متولد تهران اما بزرگ شده سنندج و در واقع سنندجی هستم.
شغل پدرت چه بود؟
کارمند اداره کشاورزی بود. مادرم هم معلم مقطع ابتدایی بود.
پسر بزرگ خانوادهای؟
خیر من دومی هستم. برادرم هومن بزرگتر است. برادرم نقاش است و در خانواده مادریام علاقه به هنر زیاد است و دو داییام هادی و مهدی ضیاءالدینی نقاش و مجسمهساز هستند و به خاطر همین همه فکر میکردند من نقاش میشوم و من نقاشی را دوست داشتم اما ناگهان مسیرم عوض شد.
آیا سنندج سینم ا هم داشت؟
یک انجمن سینم ای جوان داشت و خیلی فعال بود.
فیلم کجا میدیدی؟
یکی در خانه فرهنگ کوچکی، یکسری نمایش فیلمهای خاص و هنری داشتیم و سینم ا بهمن هم بود که بعدها سینم ا شیدا اضافه شد و الان در جریان کامل سالنهای سینم ای سنندج نیستم.
از سینم اها و فیلم دیدن خاطره هم داری؟
بله من هم از خانه فرهنگ و هم سینم ا بهمن خاطره دارم.
در مقطع ابتدایی فیلم دوست داشتی؟ چه فیلمی را در مقطع ابتدایی دوست داشتی؟
فیلم «رقص نده با گرگها» را خیلی دوست داشتم و آن دوره بالای ۷ بار در سینم ا دیدم.
فیلم ایرانی چطور؟
فیلم ایرانی هم «اجاره نشین ها» را خیلی دوست داشتم که تلویزیون هم زیاد پخشش میکرد.
«هامون» را دوست داشتی؟
هامون را دوست داشتم اما وقتی بزرگتر شدم علاقهام بعدها بیشتر شد.
فیلمت را با دوربین خانگی خودت ساختی؟
خیر، یکی از دوستانمان، بهنام صفری لطف بزرگی به من کرد. او در سینم ای جوان سنندج تدریس میکرد و برادرش دوست من بود. طرحم که سکانس پلانی دو دقیقهای بود را برایش بردم و او دوربین خودش را به من داد تا فیلم بسازم.
داستان فیلمت چه بود؟
در ذهنم بیخودی آوانگارد بود و «به دنبال بی رنگی» اسمش بود و با یک شعر مولانا آغاز میشد. در این فیلم پدرم هم بازی کرد.
آن زمان فیلم کوتاه و فیلم هنری دیده بودی؟
خیلی کم. یادم است آقای آفریده در شبکه دو، برنامه فیلم کوتاه داشت که آن را دنبال میکردم.
آن دوران کلاس سینم ای جوان هم رفتی؟
خیر. اولین کلاس هایم را در دانشگاه سوره رفتم. جالب بود که میخواستم سینم ا بخوانم اما آن سالی که من کنکور دادم سوره، سینم ا نگرفت.
فکر سکانس پلان از کجا به ذهنت رسیده بود؟
یادم است آن زمان اسمش را نمیدانستم اما شاید به این دلیل بود که نمیتوانستم تدوینش کنم.
در خانواده کتاب میخواندند؟
بله بیشتر رمان میخواندند. من خودم بیشتر کتاب قصه میخواندم.
اولین رمانی که خواندی چه بود؟
«کیمیاگر» را از کتابهای پدرم و «کوری» را از کتابهای مادرم خواندم. برادرم هم برایم کیهان بچهها میگرفت و خیلی دوست داشتم.
انیمیشن هم دوست داشتی؟ کارتون مورد علاقهات چه بود؟
انیمیشن خیلی زیاد دوست داشتم. همه کارتونها را دوست داشتم و پدرم هم دوست داشت و وقتی کارتون شروع میشد پدرم را صدا میکردم. زمانی که بزرگتر شدم یادم میآید از بین کارتون ها، «کوتلاست» را یادم است که خیلی هنری بود.
از سری فیلمهای سینم ایی مثل سیندرلا را یادت است؟
خیلی دوست نداشتم.
دنیای زیبای شارلوت را یادت است؟
بله، کارتونهای آن زمان کمی تلخ بود.
ویدئو داشتید؟
اوایل خیر. از فامیلها قرض میگرفتیم و پنهانی به خانه میبردیم. خانواده ما فیلم هندی هم دوست داشتند و میدیدند و ما «سنگام» و «شعله» را در ویدئو دیدیم.
شله جزء فیلمهای مورد علاقهات بود؟
بله، «قلعه» هم دوست داشتم.
یادم است اولین تئاتری که دیدم، وقتی که به تهران آمدیم بود که «شش جوجه کلاغ و یک روباه» اقای غریب پور را دیدیم که کار عروسکی سایه بود.
چه کسی شما را به تئاتر برد؟
خدابیامرز محمد خلیلی فرد که در گروه تئاتر آنها بود، دعوت مان کرد و دقیقا یادم نیست که چطور تهران بودیم و به کانون پرورش کودکان رفتیم و دیدیم. بعد هم کاست آن را خریدم و احتمالاً بالای ۵۰۰ بار گوشش دادم.
در سنندج در دبیرستان تئاتر بازی میکردی؟
از چهارم ابتدایی بازی ام شروع شد. من خیلی کمرو بودم اما خیلی دوست داشتم.
چطور با کم رویی وارد تئاتر شدی؟
به اجبار. یادم است معلم کلاس چهارم، آقای قمری یک روز سر کلاس آمد و گفت که چه کسی برای دهه فجر برنامه دارد. آن زمان فعالیتهای فرهنگی یک هفته در ایام فجر بود. چند نفری دست بلند کردند اما نمیدانم چطور شد که معلم به من گفت «هوتن تو چی؟» من هم گفتم که فقط نمایش عبدلی و اوستا را بلد هستم. یادم است چهارم ابتدایی سر صف عبدلی و اوستا را اجرا کردم. یکی از دوستان هم گفت میتواند اوستا باشد که او هم بعدها وارد تئاتر شد.
این مقدمه ورودت به تئاتر است؟
بله، در راهنمایی در تئاتر بسیار فعال بودم و سرگروه تئاتر مدرسه شدم. از معلمان آن زمان و معلم پرورشی ام، خیلی متشکرم چون در مسیری که من الان هستم، خیلی کمک کردند و من را بسیار تشویق میکردند. هیچوقت یادم نمیرود معلم زبانم، آقای شاه غیبی میگفت بچه درس را خوب گوش بدهید و اگر زود تمام شود، یک ربع آخر میگذارم هوتن تئاتر اجرا کند و بچهها هم ذوق داشتند.
کمدین مورد علاقهات چه کسی بود؟
چاپلین را خیلی دوست دارم و بیشتر فیلم هایش را در ویدئو دیدم و هنوز دارم. تمام کمدی کلاسیکها و جدیدیها را هم میدیدم.
عشقت کمدی بود یا جدی؟
جفتش را دوست داشتم مثل الانم بود. روحیه فانتزی دارم و احساس میکنم هر چیزی همان قدر که میتواند تراژیک باشد، همان اندازه میشود به آن خندید.
دیپلم را سنندج گرفتی؟ بعد از دیپلم چه شد؟
دیپلم سنندج گرفتم و پیش دانشگاهی هنر خواندم و بعد دانشگاه سوره قبول شدم و به تهران آمدم.
در دانشگاه سوره مهمترین اساتید چه کسانی بودند؟
فرزان سجودی، شکوفه ماسوری، خانم قاسم پور و آقای مهندس پور از جمله اساتیدم در سوره بودند که سعی میکردم استفاده کنم. مرحوم سمندریان دورهای به سوره آمد که من هم به کلاسش رفتم.
در دانشگاه چه کسی باعث شد وارد تئاتر حرفهای شوی؟
در جشنوارهای شرکت کردم که آنجا حسن معجونی، سیامک صفری، مهتاب نصیرپور و محمد یعقوبی داور بودند.
کارگردان چه کسی بود؟
شیما صادقی. کاری به نام «ویلن هایتان را کوک کنید» بود که در جشنواره اجرا کردیم و من در این جشنواره بود که با نوید محمدزاده آشنا شدم که بازی جذابی در یک نمایش داشت. چون نوید هم کرد بود با هم رفیق شدیم. نوید جایزه دو بازیگری گرفت و یادم است روی صحنه آمد و به کردی به من تبریک گفت قبل از اینکه جایزه اول اعلام شود.
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
سکوت و زمان