امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
پدر مادرعزیزم خیلی دوستون دارم
#1
[عکس: 61059272250928854547.jpg]
حامد با اصرار سوار ماشین پدرش شد .هر کاری کردند از ماشین پیاده بشه نشد که نشد. پدر و مادرش فکر میکردند اگه بفهمه بابا بزرگ رو میخوان ببرن خونه سالمندان و اون دیگه نمی تونه پدر بزرگش رو ببینه قیامت به پا میکنه.اما اینطور نشد.
خیلی اروم نشست صندلی جلوی ماشین، مثل آدم بزرگها.بابا بزرگ هم مات و مبهوت نشسته بود صندلی عقب و غرق در خیالات خودش بود ، وهر چند حالش خوب نبود از بی احساسی حامد کوپولو تعجب زده بود ولی به روی خودش نمی آورد. به اولین خیابان که رسیدند حامد رو به باباش کرد وپرسید :بابا اسم این خیابون چیه؟باباش جوابش رو داد.اما حامد ول کن نبود.اسم تمام خیابونها رو دقیق دقیق میپرسد.بلاخره حوصله باباش سر اومد با ناراحتی پرسید:بچه جون اسم این خیابونها رو میخوای چیکار کنی؟به چه دردت میخوره؟
حامد با صدای معصومانه اش گفت:بابایی میخوام اسم خیابونها رو خوب خوب یاد بگیرم تا وقتی تو هم مثل بابابزرگ پیر شدی ببرمت اونجا تنها زندگی کنی.دنیا رو سرش خراب شد.نگاهی از آیینه به پدر پیرش کرد، خودش رو اون پشت دید . از همون جا بسرعت دور زد . و برگشت بطرف خونشون.حامد کوچولو اون جلو یواشکی داشت میخندید. برگشت و دستای داغ و تب دار بابابزرگش رو تو دستای کوچیکش محکم فشار داد ،اشک از چشمهای پیرمرد سرازیر بود.
مامان بابا خیلی دوستون دارمmaramara
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط: محبوبه1366 ، *Zahra*
#2
الهیییییییییییییییییییییییییی
خیلی ناز بود
میدونی چرا ادما وقتی بزرگ میشن با خودکار مینویسن؟؟؟
برا اینکه یاد بگیرند هر اشتباهی پاک شدنی نیست.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
خدا حفظش کنهههههههههههههه بچه روووووووووووووmaramaramara
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
چه بچه ی با هوشی.

خیلی خوب بود

و خدا رو شکر که باباهه عبرت گرفت نکوبوند تو دهن پسرشmara
پسر به مادر گفت تو هم نماز میخونی هم روزه میگیری ولی خدا هیچی بهت نمیده,
ولی منی که نه نماز میخونم نه روزه میگیرم هر چی ازش خواستم رو بهم داده
طفلک پسر نمیدانست مادر از خدا فقط یک چیز میخواهد انهم اینکه هرچه پسرش میخواهد به او بدهد

اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
zapszapszapszapsالهـــــــــــــــــــــــی
بهترین نیستم..اما.. گردن م کلفته بهترینارو میخوام..
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  آهسته، پدر خوابیده‌ است... v.a.y 1 628 ۲۵-۰۲-۹۳، ۰۸:۱۴ ب.ظ
آخرین ارسال: sadaf
  پدر دوست دااااارم دوست خوب پریا 6 556 ۱۸-۰۹-۹۲، ۱۰:۱۵ ب.ظ
آخرین ارسال: محبوبه1366
  من یقین دارم... ×دختر بهار× 0 224 ۱۲-۰۹-۹۲، ۰۳:۰۹ ب.ظ
آخرین ارسال: ×دختر بهار×

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان