امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
پروین اعتصامی چنین گفت :
#1
گویند:
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
درراه با پرودرگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند , درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
تو مبین اندردرختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه

پروين اعتصامى
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  چه زیبا گفت دکتر شریعتی؛ !!Tina!! 5 427 ۱۳-۰۹-۹۶، ۰۹:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: taranomi
  پائولا هاوکینز چنین می گوید : !!Tina!! 4 183 ۰۴-۰۷-۹۶، ۰۶:۳۵ ب.ظ
آخرین ارسال: $MoNtHs OfF$
  فلورانس نایتینگل گفت : !!Tina!! 0 70 ۲۹-۰۶-۹۶، ۰۹:۴۶ ب.ظ
آخرین ارسال: !!Tina!!

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
!!Tina!! (۱۳-۰۴-۹۷, ۱۲:۴۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان