۰۴-۰۳-۹۵، ۱۰:۴۷ ق.ظ
یک افسانه صحرایی، از مردی میگوید که میخواست به واحه دیگری مهاجرت کند و شروع کرد به بار کردن شترش.
فرشهایش، لوازم پخت و پز، صندوق های لباسش را بار کرد. و حیوان همه را پذیرفت.
وقتی میخواستند به راه بیفتند، مرد پَرِ آبیِ زیبایی را به یاد آورد، که پدرش به او داده بود، پر را برداشت و بر پشت شتر گذاشت.
اما با این کار جانور زیر بار تاب نیاورد و جان سپرد. حتما مرد فکر کرده است: "شتر حتی نتوانست وزن یک پر را تحمل کند..."
نتیجه اخلاقی:
گاهی ما هم در مورد دیگران همین طور فکر میکنیم، متوجه نمی شویم که شوخی کوچک ما شاید همان قطره ای بوده است، که جامی پر از درد و رنج را لبریز کرده.
فرشهایش، لوازم پخت و پز، صندوق های لباسش را بار کرد. و حیوان همه را پذیرفت.
وقتی میخواستند به راه بیفتند، مرد پَرِ آبیِ زیبایی را به یاد آورد، که پدرش به او داده بود، پر را برداشت و بر پشت شتر گذاشت.
اما با این کار جانور زیر بار تاب نیاورد و جان سپرد. حتما مرد فکر کرده است: "شتر حتی نتوانست وزن یک پر را تحمل کند..."
نتیجه اخلاقی:
گاهی ما هم در مورد دیگران همین طور فکر میکنیم، متوجه نمی شویم که شوخی کوچک ما شاید همان قطره ای بوده است، که جامی پر از درد و رنج را لبریز کرده.
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.