امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
پر آبی!
#1
یک افسانه صحرایی، از مردی میگوید که می‌خواست به واحه دیگری مهاجرت کند و شروع کرد به بار کردن شترش.


فرشهایش، لوازم پخت و پز، صندوق های لباسش را بار کرد. و حیوان همه را پذیرفت.


وقتی می‌خواستند به راه بیفتند، مرد پَرِ آبیِ زیبایی را به یاد آورد، که پدرش به او داده بود، پر را برداشت و بر پشت شتر گذاشت.


اما با این کار جانور زیر بار تاب نیاورد و جان سپرد. حتما مرد فکر کرده است: "شتر حتی نتوانست وزن یک پر را تحمل کند..."

نتیجه اخلاقی:
گاهی ما هم در مورد دیگران همین طور فکر می‌کنیم، متوجه نمی شویم که شوخی کوچک ما شاید همان قطره ای بوده است، که جامی پر از درد و رنج را لبریز کرده.
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان کوتاه قاصدک و رز آبی .fatemeh 1 312 ۰۳-۰۱-۹۳، ۰۲:۱۹ ب.ظ
آخرین ارسال: hanieyh

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
6 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
~mahdis~ (۰۴-۰۴-۹۵, ۱۲:۳۹ ب.ظ)، نويد (۰۴-۰۳-۹۵, ۰۶:۱۴ ب.ظ)، خانوم معلم (۰۴-۰۳-۹۵, ۱۰:۴۷ ق.ظ)، bahari (۲۹-۰۳-۹۵, ۰۹:۲۰ ب.ظ)، مشیانه راد (۰۴-۰۳-۹۵, ۰۱:۰۳ ب.ظ)، محـmahyaـیا (۱۸-۰۳-۹۵, ۱۱:۲۴ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان