۱۳-۰۹-۹۳، ۰۳:۴۶ ب.ظ
![[عکس: time-for-alarm-now.jpg]](http://www.moazami.ca/pe/images/stories/time-for-alarm-now.jpg)
بیایید یک بازی انجام بدهیم. الان زمان حال است. با هم صحبت میکنیم که آقا عجب گرانی است، چه زندگی گندی شده، همسرم مدام غر میزند، این بچه پدر مرا درآورده، فلانی از من ایراد میگیرد، آدم امنیت ندارد، در خایابان جیبات را میزنند و.... همینطور داریم حرف میزنیم. الان زمان حال است و آیندۀ زمانِ حالِ قبلی. این را نگه میداریم و از یک نقطۀ دیگر حرف میزنیم. ما آیندهمان را با حرف و فکرها و ایدههایی که داریم ساختیم.
ما در «حال» میایستیم و گذشته و آینده در دو سوی ما هستند. گذشته، یعنی گذشته. وجود ندارد مگر در سرِ شما. گذشته فقط در سر شما وجود دارد. گذشتۀ شماست. گذشتهای نیست که همه به آن دسترسی داشته باشند.
ما در «حال» میایستیم و گذشته و آینده در دو سوی ما هستند. گذشته، یعنی گذشته. وجود ندارد مگر در سرِ شما. گذشته فقط در سر شما وجود دارد. گذشتۀ شماست. گذشتهای نیست که همه به آن دسترسی داشته باشند.
-دوران بچگیات چطور بود؟
خیلی خوش میگذشت. این پدربزرگ ما گوش ما را میگرفت و میچرخاند و ما هِرهِر میخندیدیم...
یکی دیگر همین داستان را به گونهای تعریف میکرد که گویی پدربزرگ، با این کارش او را میرنجانده است.
بستتگی به برداشتشان دارد. شما چه برداشتهایی از تجربههای زندگی خود دارید؟ چه نگاهی به آنها دارید؟
خیلی خوش میگذشت. این پدربزرگ ما گوش ما را میگرفت و میچرخاند و ما هِرهِر میخندیدیم...
یکی دیگر همین داستان را به گونهای تعریف میکرد که گویی پدربزرگ، با این کارش او را میرنجانده است.
بستتگی به برداشتشان دارد. شما چه برداشتهایی از تجربههای زندگی خود دارید؟ چه نگاهی به آنها دارید؟
یک خانمی چند روز پیش نزد من آمده بود و مشورت میکرد. میگفت دوران بچگی من افتضاح گذشت. وقتی به خانه میآمدم، پدر و مادرم دعوا میکردند و صدایشان خانه را برداشته بود.
گفتم همیشه همینطور بود؟
گفت همیشه همینطور بود.
گفت همیشه همینطور بود.
گفتم دقیقا به یاد بیاور چند دفعه وقتی به خانه آمدی، این جو در خانه بود؟!
یک دفعه. (ولی خیلی به او سخت گذشته بود.)
پرسیدم در خانهتان خنده و شوخی هم بود؟
کمی فکر کرد و گفت بله. گاهی هم اینگونه بود.
یک دفعه. (ولی خیلی به او سخت گذشته بود.)
پرسیدم در خانهتان خنده و شوخی هم بود؟
کمی فکر کرد و گفت بله. گاهی هم اینگونه بود.
ولی این خانم انتخاب کرده بود که چطور نگاه کند. گذشته، یک خاطرهای است که شما آبیاریاش میکنید. وجود خارجی ندارد. اگر یادت برود، دیگر یادت رفته. پس گذشته وجود ندارد. اسمش هم رویش هست. خاطره است اگر نگهاش دارید.
زمان حال چیست؟
میگوییم ما میتوانیم یاد بگیریم، میتوانیم رشد کنیم، میتوانیم ترقی کنیم، میتوانیم زندگی و عملکردمان را با نوع فکرمان بهتر کنیم. الان حال است. ما از گذشته شروع کردیم. گفتیم میتوانیم و شروع کردیم به فکر کردن. این مسیری که تمام شد چیست؟ گذشتۀ ما. خوب است یا بد؟ چه کسی انتخابش کرده؟ آیندهمان چیست؟ خوب است یا بد؟ چه کسی آن را میسازد؟ باز هم خودمان. تنها یک زمان وجود دارد: «حال». و آن زمانهای دیگر، تکرارِ زمانِ حال هستند. اگر حالِ گذشتهات را تکرار کنی، حالت هم میشود گذشته، آیندهات هم میشود گذشته!
اگر اینجا هستی و داری این مطلب را میخوانی، هر کاری بکنی و هیچ کاری نکنی، میروی توی آیندهات. چه فکری کردی که به اینجا آمدی؟ آمدی که وقت بگذرانی یا چیزی بیاموزی؟
اگر اینجا هستی و داری این مطلب را میخوانی، هر کاری بکنی و هیچ کاری نکنی، میروی توی آیندهات. چه فکری کردی که به اینجا آمدی؟ آمدی که وقت بگذرانی یا چیزی بیاموزی؟
انتخابِ شماست.
اما همیشه یادتان باشد این لحظۀ حال است که تو در آن بیشترین قدرت را داری. بزرگترین قدرتِ تو، در زمان حال است و تو این زمان حال را مدیریت میکنی. اگر بدانی که هستی و چه داری، میتوانی صاحب همه چیز شوی. این زمانِ «حال» است که تکرارش میشود «آینده» و مرورش میشود «گذشته». یک زمان بیشتر وجود ندارد و آن یک زمان در اختیار شماست و شما میتوانید تصمیم بگیرید آن را چطور بگذرانید.
یک قلممویی دارید و گذشتهتان رنگ تیره داشته. شما هم قلممو را در رنگ سیاه میزنید و روی تابلو میکشید. و مدام احساس بدبختی میکنید. خب اینی را که دارید نقاشی میکنید، دارید با خودتان به آینده میبرید. قلممویت را بشوی و رنگ قشنگی بردار و بگو گذشته که گذشت. نگو «کاش». کاشکی یعنی داری زمان حالت را به خاطر اشتباهی که در گذشته کردهای، خراب میکنی و خودت را به خاطر گذشته مجازات میکنی. یک اقتدار بزرگ داری. از آن خوب استفاده کن. و آن زمانِ حال است.
من در ایران معمولا با تاکسی سرویس به این طرف و آن طرف میروم. برخی از آقایانِ راننده مرا میشناسند و بعضا با من مشورت میکنند. یک روز که داشتیم میرفتیم، یکی از این آقایان راننده گفت «آقای معظمی! قدیمها چه حالی داشت... مردم چه صفایی داشتند... جوانهای امروز بیبخار شدهاند و....» از این حرفها میزد و منتظر بود تأییدش کنم. وقتی اصرار کرد من هم حرفی بزنم، به او گفتم «میخواهی واقعا نظرِ مرا بدانی؟»
می گویند زمان آدم ها را عوض می کند ...
اشتباه نکن
زمان حقیقت آدم هارا روشن می سازد ،
زمان قیمت رفاقت هارا معلوم می کند،
زمان عشق را از هوس جدا می سازد وراستی را از دروغ
زمان آدم هارا عوض نمی کند.
http://s1.freeupload.ir/i/00038/csy4ho9mexk1.jpg
اشتباه نکن
زمان حقیقت آدم هارا روشن می سازد ،
زمان قیمت رفاقت هارا معلوم می کند،
زمان عشق را از هوس جدا می سازد وراستی را از دروغ
زمان آدم هارا عوض نمی کند.
http://s1.freeupload.ir/i/00038/csy4ho9mexk1.jpg