۱۲-۱۱-۹۶، ۰۳:۴۷ ب.ظ
از همان سال 1357 که انقلاب اسلامی پیروز شد قرار شد ادبیاتی خلق شود به نام «ادبیات انقلاب». هر چند سال ها قبل از آن که انقلاب شود، شعرها و داستان هایی منتشر شده بود که ماهیت انقلابی و اعتراضی داشتند اما با پیروزی انقلاب بود که قدرتِ انقلابی سعی کرد با به خدمت در آوردن هنر و ادبیات، ارزش های تازه را نیز به مردم تزریق کند.
هفته نامه صدا - علیرضا غلامی: از همان سال 1357 که انقلاب اسلامی پیروز شد قرار شد ادبیاتی خلق شود به نام «ادبیات انقلاب». هر چند سال ها قبل از آن که انقلاب شود، شعرها و داستان هایی منتشر شده بود که ماهیت انقلابی و اعتراضی داشتند اما با پیروزی انقلاب بود که قدرتِ انقلابی سعی کرد با به خدمت در آوردن هنر و ادبیات، ارزش های تازه را نیز به مردم تزریق کند. ادبیاتی که قدرت انقلابی سعی کرد به پرورش آن کمک کند، نگاهی اثباتی به انقلاب و حاکمیتِ تازه داشت و طبعا ادبیاتی بود غیر انتقادی.
امیرحسین فردی گفته بود «وقتی انقلاب به پیروزی رسید با در نظر گرفتن توانمندی ها و علایق مان دیدیم کاری که می توانیم برای انقلاب انجام دهیم فعالیت در حیطه های نویسندگی، نقاشی، سینم ا و هنری است تا به این وسیله ارزش های اسلامی را در قالب هنری مانا بیان کنیم. کار و زندگی و گذشته مان را کنار گذاشتیم و به پیشبرد هنر اسلامی و هنری که همخوان با خیزش اسلامی باشد رو آوردیم.» فردی از نویسندگان انقلاب بود، از کسانی بود که حوزه اندیشه و هنر اسلامی را بنیان گذاشته بودند و از کسانی بود که انتظار می رفت ادبیات انقلاب را نجات دهد.
ادبیات انقلاب در همان سال های نخستِ انقلاب یک کار اساسی کرد تا شکل بگیرد. کارش این بود که تقابل بسازد و در این تقابل سازی بود که توانست به تدریج هویتی برای خود تعریف کند. نویسندگان مسلمانی که خود را زیر عنوان ادبیات انقلاب تعریف می کردند راه شان را از راه جریان نویسندگان موسوم به جریان روشنفکری جدا کردند و بعد سعی کردند با نظریه پردازی نیازهاشان را به نظریه های تازه نیز برطرف کنند. و در همین تقابل بود که ادبیات انقلاب توانست به تدریج هویتی تازه بیابد.
امیرحسین فردی درباره سال های اول انقلاب و تقابل بین نویسندگان روشنفکر و نویسندگان مسلمان گفته بود «گروه های مخالف و معارض با آن پشتوانه و تجربه ای که پس از سال ها کار در حیطه ادبیات به دست آورده بودند، به ویژه همراه با تجربه ای جهانی که قطعا به آنها وصل بودند فعالیت خاصی داشتند و افکار و اندیشه های خودشان را در قالب های هنری می ریختند و ذهن مخاطبان را به سوی خود می کشیدند. حوزه که تازه شکل گرفته بود و جوان می نمود، در آن شرایط آغاز به کار کرد. هیچ هنرمند مسلمانی که شاعری پر آوازه یا نویسنده ای نامدار و نقاشی بنام در این زمینه باشد، نداشتیم.»
همین نگاه ها بود که ادبیات را در سال های بعد از انقلاب به «خودی» و «غیر خودی» تقسیم کرد. محسن مخملباف و یوسفعلی میرشکاک با نقدهای ستیهنده و گوینده خود سعی می کردند تقابل بین نویسندگان روشنفکر و نویسندگان مسلمان را به حد اعلا برسانند، چرا که در این تقابل بود که هویت ادبیات انقلاب می توانست برجسته شود اما ماجرا تنها به اینجا ختم نشد و نویسندگان روشنفکر محکوم به انزوا شدند.
در واقع، ادبیات انقلاب هم زمان دو کار را پیش می برد. از یک طرف سعی می کرد ارزش های تازه ای را که با شکل گیری انقلاب از سوی حاکمیت به رسمیت شناخته شده بود وارد ادبیات کند و از سوی دیگر سعی می کرد قدرت ادبیات مستقل را سلب کند. با به قدرت رسیدن دولت های نهم و دهم که خود را دولت انقلابی می نامید، انزوای نویسندگانِ روشنفکر مضاعف شد و همه امکانات در خدمت ادبیاتی در آمد که از سال 1357 قدرت انقلابی را نیز در پشت خود داشت.
سال ها پیش به خانه حمید سبزواری، شاعر انقلاب رفتم، خانه ای قدیمی داشت در محله قلهک. دیوارهای خانه اش پر بود از تقدیرنامه هایی که نهادها و سازمان های مختلف به او داده بودند. قاب ها حتی به راهروها هم سرریز کرده بودند. زمستان 1388 بود که به خانه اش رفته بودم و با ملاحظه حرف می زد. شاعر انقلاب تنها به این اکتفا کرد که بگوید «یکسری مشکلات در کار می بینم ولی ترجیح می دهم خیلی راجع به آنها صحبت نکنم.» و بعد این را هم اضافه کرد که «امید دارم در ادامه راهمان راه درست را انتخاب کنیم و برویم.»
شاعر پیر همه آن تقدیرنامه ها را روی دیوارهایی که رنگ زرد گرفته بودند با نوعی وفاداری حفظ کرده بود. بین آنها امضاهایی بود که صاحبان شان از او تجلیل کرده بودند و دعا کرده بودند همچنان شاعری باشد در خدمت ارزش های انقلاب، اما صاحبان آن امضاها خودشان نمانده بودند و راه شان را جدا کرده بودند. سبزواری می گفت ادبیات انقلاب تنها برای تهییج مردم و ستایش انقلاب نبود، برای بیگانگی با بیگانگان هم بود و برای بازگشت به فرهنگ اسلام.
در آستانه 40 سالگی انقلاب شاید دیر باشد اگر پرسیده شود جریان ادبی انقلاب شکل گرفت یا شکل نگرفت. حالا دیگر باید پرسیده شود چرا ادبیات انقلاب فراگیر نشد. به رغم همه امکانات سیاسی و فرهنگی که ایدئولوگ ها و مجریان این ادبیات داشتند، ادبیاتی که سعی کرد نگاهی اثباتی نسبت به انقلاب و قدرت حاکم داشته باشد، غیر انتقادی باشد و حماسی و تغزلی باشد. خُرده ها را باید از فرم گرفت یا باید از نگاه های ایدئولوگی گرفت که راه را اشتباه نشان دادند.
انقلابی که سال 1357 شکل گرفت خرده روایت های فراوانی داشت که ادبیات انقلاب نتوانست به همه آنها بپردازد. خُرده ها را باید از سیاست های قدرت انقلابی گرفت که با صله و جشنواره خواست ادبیات را به خدمت خودش در آورد یا برای به گردن نظریه های گمراه کننده ایدئولوگ ها گذاشت. در آستانه 40 سالگی انقلاب باید از همه کسانی که سر سفره ادبیات انقلاب نشستند پرسید چرا ادبیات تان فراگیر نشد.
گلشیری دوست داشت به جبهه برود
گفتگو با شاپور جورکش درباره ادبیات مستقل و آزاد
بهاره بوذری: شاپور جورکش شاعر - منتقد و مترجمی است که به دلیل هویت آزادی که برای نویسنده قائل است، کتاب هایش بارها و بارها تجربه تلخ سانسور و توقیف را از سر گذرانده اند. برخوردهای سختگیرانه ای که امید داشت روزی کمرنگ شود ولی هنوز آن روز نرسیده است. در این مصاحبه جورکش از بت های دو روزه ای می گوید که به زودی فرو خواهند ریخت و از ادبیاتی می گوید که جز قشر خاص، خواننده ای ندارد.
بهاره بوذری: شاپور جورکش شاعر - منتقد و مترجمی است که به دلیل هویت آزادی که برای نویسنده قائل است، کتاب هایش بارها و بارها تجربه تلخ سانسور و توقیف را از سر گذرانده اند. برخوردهای سختگیرانه ای که امید داشت روزی کمرنگ شود ولی هنوز آن روز نرسیده است. در این مصاحبه جورکش از بت های دو روزه ای می گوید که به زودی فرو خواهند ریخت و از ادبیاتی می گوید که جز قشر خاص، خواننده ای ندارد.
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !