امتیاز موضوع:
  • 2 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
چرک های نشسته|دلنوشته های رها.ر
#71
شباهنگام دلم تنگ نگاه توست


دلم غرق صدای دلنشین و پر زعشق توست


دراین هنگامه ی پر درد وپر آشوب


دراین بازارمکاره


دراین کوی وبرزن های پر تردید


دلم تنها توراخواهد


دلم تنها تو راجوید


نگاه دلنشین تو مرا تا آسمان عشق


تا مرز فرداها


به سوی بی کران نور


به سوی قله ی اخلاص


به زیبایی


به هر آنچه از خوبی


به سوی بهترینها رهنمون سازد


توراجویم...تورا جویم...توراجویم...


بیا ای بهترین سوگند
سپاس شده توسط:
#72
یاد آوری کن تو برایم

از دردهای نرفته

از خنده های عاشقانه

از رازهای کودکانه

یاد آوری کن تو برایم

از روزهای تلخ رفته

از نغمه های دلگیر خسته

از جلوه های شاعرانه

یاد آوری کن تو برایم

از سردی لبخند تلخت

از هدیه های پر زعشقت

یاد آوری کن تو برایم

امروز هم آمد نبودی

امروز هم جانم ربودی

در انتظار دیدن تو

تا صبح فردا چشم به راهت

بیا ای طلوع عشق...
سپاس شده توسط:
#73
شاید از آن وقتی دلم درگیر در رویای توشد


وشاید آن زمانی که صدای دلنواز نسیم در گوشم آمدنت را زمزمه کرد


وشاید هنگامی که در قلمرو قلبم جز نوای خوش آهنگ قدم های تو


دیگر هیچ ترانه ای گوشم را نوازش نداد


وشاید آن زمان که با نگاه دلفریبت عنان اختیار از دست دادم


وشاید لحظه ای که خنده ی چشم نوازت دلم را ربود


نمیدانم چه وقت بود که تا انتها حضورت را درک کردم


تنها تویی مونس این قلب بی قرار


وتنها تویی آرامگه این تن رنجور از درد بی کسی


بیا ای جاودانه ترین حضور...
سپاس شده توسط:
#74
درضمیر نا خوداگاهم ، خود آگاهم را نشانده ام


گویی از این همه ندانستنم چندان هم نا خشنود نیست


اینکه هنوز از کی آمدنت مرا خبری نیست


چندان هم بد نیست


چه اینکه مرا هرلحظه در انتظار دیدنت بی قرار نشانده است


ومن در این انتظار مداوم هرلحظه حاضرم


وخود را مهیای آمدنت کرده ام


هرلحظه چشمانم به مسیر آمدنت نشسته است


وتو گویی نشانه هایت هردم حضورت را


برایم پر رنگ وملموس می کنند


وشگفت نباشد اینکه بگویم


هر لحظه تورا میبینم


می بینمت که چه پراز صلابت و اقتدار


سوار بر مرکبی از جنس نور


به سرزمین قلبم حضور میابی


ومن در این آمدن مکررت


هر دم برایت از بهترین گلها


نشانی از حضور عشق ساخته ام


این ندانستن چندان هم نا خوشایند نیست


من هر لحظه تورا میجویم


بیا ای آسمانی ترین پیوند...
سپاس شده توسط:
#75
جان وتنم را به عشق تو پیوند میزنم


ودل تنگم را به دست نسیم میسپارم


تا تورا بجوید


واز دل تنگی ام


از این همه رنج هایی که به جان وتنم زده اند


آگاهت کند


آه که اگر بدانی با عاشقت چه کرده اند...


آه که اگر بدانی چه دردها که به جانش زده اند...


از بیدادگریهایشان پرچمی ساخته اند هزار رنگ


وبر فراز دستهایشان به اهتزاز در آورده اند


وبا نیش کلامشان نیشتری زده اند به جانم


آه که چقدر تیغ کلامشان درنده وپراز نفرت است


تیغی که وجودم را به آتش کشیده است


وآه از لحظه ای که آه سوزان دلم دامنشان رابگیرد...


بیا ای برترین منتقم ...
سپاس شده توسط:
#76
زیستن برایم بی معنا میشود اگر که نباشی


وتنفس از این هوای مسموم تنها زجرم میدهد


وتمام سلولهای وجودم حیاتشان را بی خیال می شوند


تو که نباشی دنیا دیگر دار مکافات باشد برای که؟


چه اینکه من بی تو مکافات همه را پس می دهم


توکه نباشی دلم انگیزه ای برای تپیدن ندارد


و وجودم خالی میشود از هر بودنی


تو که نباشی هنر در دستان من رنگ میبازد


وقلم با دستانم غریب میشود


تو که نباشی هراس تمام وجودم را فرا میگیرد


وخوابهایم پراز پریشانی میشود


توکه نباشی من نیز نخواهم بود


من بی تو ...من بی تو یعنی هیچ


بیا ای بهترین دادرس...
سپاس شده توسط:
#77
دیده ای باران که میبارد چه حس تازه ای میگیری


احساسی پر از طراوت وزندگی


بوی خاک نم خورده را همه دوست دارند


وبه گمانم کسی نباشد که هیچ حسی به


به این بوی زندگی بخش نداشته باشد


میدانی حضور تو برایم بسان همان باران است


که با بارش خود دلم را پر از شعف میکنی


چه شادی روح افزایی دارد بودن در کنارت


وچه احساس آرامشی میکنم با عطر بودن تو


دل را زیر قدومت فرش میکنم تا بدانی


چه رنجها کشیده ام در نبودتو


ونفس هایم را به تو پیوند میزنم تا بدانی


که چه خون دلها خورده ام در دوری از تو


بی وجودت آنقدر درد کشیده ام


که حتی لحظه ای دیدنت


تمام غم ها را از این تن خسته ام میزداید


بیا ای بهترین آهنگ عشق...
سپاس شده توسط:
#78
به زندگی امید میدهم


شاید برایت مضحک باشد ولی


من... آری من ...همان رهای کوچک وضعیف


که هیچ گاه برایش آنقدرها هم مهم نبودی


به زندگی امید میدهم که


دلدارت بر میگردد


غم را درخانه ات جای نده


همان دختری که همیشه نگرانش بودی


نگران از به مقصد نرسیدنش


به دلش نوید آمدنت را می دهد


وبا آرامشی الهی به احساسش


رنگ و بوی زیبای عشق میدهد


همان پرنده ی کوچک وسربه هوا


اکنون به زیبایی پر میگشاید


به سوی قبله وموعودش


ببین چقدر بزرگ شده ام در نبودنت...؟


بیا ای نگاهت همه عشق...
سپاس شده توسط:
#79
از مرگ مرا گریزی نیست




ولحظه ای که نفس هایم رو به خاموشی میرود


بازهم نگاه مشتاقم به سوی توست


به هرجا نگاه میکنم تنها تو را می بینم


و چه سخت است


بی حضور تو جان دادن


وقتی تمام وجودم پراز تو شده


به هرسو مینگرم تورا می بینم


درنهایت شکوه و جاودانگی


با لباسی از حریر


وبه رنگ عشق


با رایحه ای از جنس بهار


وبه لطافت گلبرگ


تورا می بینم


که با گام هایی آرام


به سویم می آیی


و هنوز همان لبخند زیبایت


بر لبان همیشه عاشقت هست


چه زیبا سرود عشق را


در گوشم زمزمه میکنی


ومن چقدر خوشبختم با حضور تو


مگر عشق تفسیر دیگری جز این دارد...؟


بیا ای سر آغاز بودن...
سپاس شده توسط:
#80
باران میبارد ،از ابرهای به هم پیوسته ی وجودم

دلم را غباری از اندوه فرا گرفته است

ونگاهم خیس از بارانی است که نه بهاری ست ونه پاییزی

دیده ای ؟

باران که میبارد هوا چقدر لطیف وتمیز میشود

آنقدر که دلت میخواهد عمیق ترین نفسهای عمرت را

بعد از بارش باران بکشی

انقدر ریه هایت را از هوای بعد از باران پر میکنی

که برای روزهای پراز غبار هم ذخیره داشته باشی

ومیخندی

آنقدر پاک وذلال که خودنیز از این ذلال بودنت

مست میشوی...

باران که میبارد هوا سبک میشود وتو را به اوج میبرد

اکنون به خودت وروزهای بارانی دلت بیندیش

ببین از این بارش تا چه حد سهم میبری

وبعد از بارش به چه چیزها میرسی؟!

هوای بارانی دلت هم تورا مشعوف میکند؟!

تورا نمیدانم...

ولی من از این بارش پیوسته به تو میرسم

واز این هوای پس از بارش عمیق نفس میکشم

اما نمیدانم که بعداز هربار نفس کشیدنم

چرا دلم سخت میگیرد

وبغضی پر از درد راه گلویم را میبندد

وباز هم باران قطره قطره شروع میشود...

نمیتوانم از این هوا ذخیره کنم

اصلا مگر غبار آلودتر از هوای بی تو هست؟!

نمیدانی چه دردی دارد باران ببارد

وتصویر مات تو درمیان باران باشد

آن لحظه است که آرزوی نیستی میکنی

وباتمام وجودت خواستار اتمام بارشی

باران که میبارد تو تازه میفهمی

چقدر تنهایی...

بیا ای بارانی ترین عشق...
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Exclamation دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان لیلی 3,082 181,900 ۰۱-۰۵-۰، ۰۷:۵۳ ب.ظ
آخرین ارسال: arom
  دلنوشته های من|دهقانی کاربر انجمن ایران رمان دهقانی 11 1,034 ۲۷-۰۲-۹۷، ۱۱:۱۸ ب.ظ
آخرین ارسال: دهقانی
  دیالوگ و دلنوشته | ابراهیمی کاربر انجمن ایران رمان ebrahime 7 619 ۱۸-۱۲-۹۵، ۰۲:۱۷ ق.ظ
آخرین ارسال: ebrahime

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
9 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۲۸-۰۵-۹۶, ۱۱:۲۰ ق.ظ)، .ShahrzaD. (۳۰-۰۴-۹۵, ۰۹:۰۸ ب.ظ)، خانوم معلم (۱۹-۰۷-۹۴, ۱۰:۱۰ ب.ظ)، asma123 (۱۴-۰۹-۹۴, ۰۴:۴۰ ب.ظ)، فاطمه27 (۲۲-۰۵-۹۴, ۱۲:۴۲ ب.ظ)، dakhtare-darya (۱۲-۰۶-۹۴, ۰۳:۵۲ ب.ظ)، HIDDEN (۰۷-۱۱-۹۵, ۰۷:۱۶ ق.ظ)، eternity (۲۲-۰۳-۹۵, ۰۳:۰۶ ب.ظ)، farideh.k (۳۰-۰۶-۹۹, ۰۴:۳۷ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان