امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
چگونه با افکار منفی خود مبارزه کنم؟
#1
[عکس: negarive-think.jpg]
المیرا: سلام آقای مالکی
مشکل من هست که جدیدا افکار خودم رو نمی تونم خوب کنترل کنم. زمانی من به عنوان یک فرد مثبت اندیش و توانا در خانواده مطرح بودم اما الان (کمی مشکلات و فشار زندگیم زیاد شده) کمی زود خسته می شم و اونوقته که دیگه نمی تونم جلو افکار منفی رو بگیرم. یک آن متوجه می شم که دارم به چه چیزهای عجیب غریب فکر می کنم.
باید چی کار کنم که مثبت اندیشی برگرده تو ذهنم؟
خواهش می کنم کمکم کنید.
خیلی ممنون از شما
----------------------------------
مهدی مالکی نژاد: سلام خانم المیرای گرامی،
من بارها شده که با یک اتفاق کوچک آنقدر به آن فکر کردم که به قول معروف از کاه کوه ساختنم، بگذارید مثالی بزنم: یک ماشین به صورت نابجا برای ما بوق می زند. برای لحظه ای عصبانی می شویم و با خود می گوییم عجب آدم مزخرفی است. تحت تاثیر عصابانیتمان واکنشی نشان می دهیم و در جواب واکنش ما او عکس العملی نشان می دهد. او رد می شود و می رود ولی ما هنوز به افکار منفی خود غوطه وریم. در ذهن خود با او گلاویز می شویم، با مشت به سر او می زنیم، به زمین می افتد و بیهوش می شود. فکر اینکه نکند او را به قتل رسانیده باشیم تنمان را می لرزاند و یک مرتبه به خود می آییم و می بینیم اینها فقط افکار منفی ما بودند و البته فرد مزاحم الان رفته است. به عبارتی دیگر یک عمل کلید ماشه یک سلسه از افکار اتوماتیک منفی را می کشد. البته چنین وقتی یک مسئله ریاضی را که در آستانه امتحان دادن آن هستیم بلد نیستیم پیش خود می گوییم کارم تمام است این درس را افتضاح کردم و بعد هم سلسه افکار اتوماتیک بعدی: آبروم جلو همه میره!، همه به چشم یک خنگ نگاهم می کنم، هیچی دیگه بدبخت می شم… و بعد ناگهان احساس می کنید عرق کرده اید. احساس اضطراب می کنید و از اینکه به لحظه امتحان نزدیک شوید احساس بدی پیدا می کنید. در حالی که شما فقط و فقط یک مسئله را بلد نبودید و آنچه شما را نگران کرده خیلی بیشتر از آن چیزی است که واقعا وجود دارد. و من فکر می کنم آنقدر همه ما این گفتگوهای درونی را بارها و بارها تجربه کرده ایم که نیاز به مثال های بیشتری نیست.
ولی حالا ببینیم چه راه حل هایی برای این مشکل وجود دارد:
۱- خودآگاهی: دستتان به فنجان می خود. چای روی زمین می ریزد و شما احساس شرمندگی و خشم می کنید. واقعا آن لحظه در ذهن شما چه گذشت؟ شاید همین که چای ریخت پیش خودتان گفتید: اه، باز این چای رو نباید اینجا می گذاشت و بعد هم سلسله افکارتان ادامه پیدا می کند: آخه من بهش چی بگم؟ از دستش خسته شدم. همش بی دقتی، این هم شد شانس؟ واقعا که بدبختم. و حالا به شدت از دست او که شاید هم اصلا خطایی نکرده است عصبانی می شوید. خب حالا اگر خودآگاهی داشته باشید و بدانید که این فرآیند سلسله وار است که بهمن وار هرچه ادامه می یابد سنگین تر و حتی غیر منتطقی تر می شود باعث می شود طبیعتا جلو اثرات زیاد آن گرفته شده و فقط شما در حد همان ریختن و کثیف شدن فرش از این اتفاق ناراحت می شوید که البته آنقدر زیاد نخواهد بود. پس همین که بدانیم در ذهن ما چه می گذرد خود به خود حتی اگر کار زیادی هم برای توقف آن نکنیم به کاهش اثرات آن منجر می شود پیش همین دانستن خودش قدم بزرگی است.
۲- زنجیره افکار اتوماتیک را در اولین فرصت پاره کنید: کمک بزرگی است که در اولین لحظه حضور ذهنمان در این فرآیند سلسله وار گفتمان درونی آن را قطع کنیم. دوست صمیمی مان سرزنش می کند که چرا به او سر جلسه امتحان تقلب نرسانده ایم و ما هم تحت تاثیر انتقاد او ناراحت شده و پیش خود می گوییم عجب آدم بی ملاحظه ای! می خواهد آبروی مرا ببره. همش توقعات زیادی دارد. آخه خودش مگر واسه من چی کار کرد؟ واقعا که! ما هم عجب دوستانی داریم و… بسته به اینکه این سلسه افکار را با چه شدتی و تا کجا ادامه دهید ممکن است آنقدر عصبانی و آزرده خاطر شوید که تصمیم بگیرید برای همیشه (البته در آن لحظه) با او قطع ارتباط کنید. در حالی که در همان لحظه اول یعنی بعد از انتقاد او این مکالمه درونی را قطع می کردید یا اصلا عصبانی نمی شدید و یا شدت آن بسیار کم بود.
۳- افکار اتوماتیک منفی خود که در طول روز تولید شده است را یادداشت کنید: شاید بگویید چرا یادداشت کنم؟ همین که می فهمم در مغزم چه می گذرد کافی است. ولی باید بدانید که طی تحقیقاتی که انجام گرفته است نوشتن اثرات بسیار عمیقی در سیستم عصبی ما دارد. نوشتن افکار اتوماتیک باعث می شود تا جزئی ترین افکار پنهان یا برق آسایی که از ذهن ما می گذرد را شکار کنید. واقعیت آن است که افکار اتوماتیک آنقدر برق آسا هستند که کشف آن ها تقریبا در لحظه واقعه بسیار مشکل است و باید در فرصت مناسب مثلا هر شب در آرامش چشمان خود را ببندید و آن واقعه را مثلا بی محلی دوستتان به شما و یا ترس تان از امتحان و یا جر و بحثتان با همسایه را در ذهن تان مرور کنید و ببینید در آن لحظه به خودتان چه گفتید؟ چه چیزی را تصور کردید و چه فکری از ذهنتان گذشت؟ و آن را لحظه به لحظه بنویسید. شاید این زنجیره حتی به بیست و بیشتر از افکار اتوماتیک منفی منجر شود. من خودم شخصا بعضی مواقع توانسته ام این زنجیره را به دو صفحه پشت سر هم تصور کرده و یادداشت کنم. پیشنهاد می کنم اگر این کار را می کنید سعی نمایید جلو هر فکر جای خالی بگذارید تا بعدا فکر مثبت جایگزین را هم جلو آن بنویسید.
۴- مثل یک وکیل مدافع باشید: حالا جلو هر فکر یک فکر مثبت یادداشت کنید. فکر کنید که یک وکیل مدافع هستید که باید از کسی (که اینجا خودتان هستید) دفاع کنید. برای مثلا جلو فکر منفی که می گوید: “عجب آدم بی ملاحظه ای” بگویید: “به نظر می رسد کمی عصبانی است، احتمالا این موضوع ناراحتش کرده. در هر حال اتفاقا من دیده ام که چقدر هم مواظب رفتارش هست،” و یا بگویید “شاید رفتارش کمی بی ملاحظه باشد و واقعا اینقدر زیاد نیست”
خب آنچه که برای کنترل افکار خدمتتان گفتم در حقیقت یک روشی است به نام شناخت درمانی که چند کتاب بسیار جالب در مورد آن منتشر شده است که لیستی از سه مورد که خودم مطالعه کردم برایتان در پایان نوشته برایتان آورده ام. امیدوارم نگاهتان نسبت به کنترل افکارتان عمیق تر شده باشد.
۱- روانشناسی افسردگی (دکتر برنز – مترجم: قره چه داغی)
۲- از حال بد به حال خوب (دکتر برنز – مترجم: قره چه داغی)
۳- عشق هرگز کافی نیست ( دکتر برنز – مترجم:قره چه داغی)
موفق باشید.
جی۵ لاین . کام
نویسنده: مهدی مالکی نژاد
منبع تصویر: reneemeggs
هر سه شنبه، آقای مهدی مالکی نژاد با انتشار متنی به سوالات ارسالی شما پاسخ خواهند داد، برای مطالعه کلیه پرسش و پاسخ ها به صفحه “لیست پرسش و پاسخ” مراجعه نموده و جهت ارسال سوالات خود به صفحه “ارسال سوال” مراجعه فرمایید!
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
در مقابل فکر وسواسی متقابلاً اعمال وسواسی نیز در نوع عمیق تر اختلال ، به صورت اختلال رفتاری ظهور پیدا می كند؛ نظیر شستن دست ها ،حمام کردن مكرر، دل شوره در باره امور مختلف نظیر شیر گاز، پنجره ها ، كمدها و قفل در و ...

[عکس: 157196.jpg]
اگر شخصی هستید که بدون اختیار و از روی اجبار، عملی را مکررا انجام می دهید، بدانید که این کار شما یک نوع وسواس رفتاری است. اما اگر مطلب یا موضوعی را در فکر و ذهن خود مدام تکرار می کنید، دچار وسواس فکری شده اید.

در ذهن فرد وسواسی، اختلالی به وجود می‌آید که توقف قطعی آن فکر یا آن عمل امکانپذیر نیست و به این مسئله وسواس فکری می گویند. اغلب مبتلایان به وسواس فکری ، افکار بیهوده و غلط یا وحشتناکی در ذهن خود به وجود می‌آورند که این افکار در چرخه‏ای بی‌پایان، مرتب تکرار می‌شود. در این حالتِ یك فكر، یك عقیده ، یك احساس بطور دردسر سازی تكرار می گردد. مثلاً شخصی مدام به مرگ می اندیشد و همان فکرهای بیهوده را دائما در ذهن خود مرور و یادآوری می کند.

نمونه هایی از افكار وسواسی عبارتند از ؛ فكر آسیب زدن به خود یا دیگران ، مرگ نزدیكان ، آلوده بودن، مبتلا به یك بیماری لاعلاج بودن، آتش سوزی ، تصادف و گناه کاربودن.

یکی از مهم ترین علت های وسواس فکری بی هدفی و غیر فعالی است. داشتن فعالیت­های مكرر و تنش های روزمره ی زیاد نیز، سبب منحرف شدن ذهن می شود. تنهایی و انزوا، نداشتن ارتباط كلامی و فیزیكی با دنیای خارج، پرداختن به فعالیت های ضعیف و انفرادی در حد زیاد، خود به خود و به تدریج می تواند اضطراب زا و موجب افكار وسواسی شوند. عدم رفع تنش ها و خستگی های روزمره می تواند به مرور، زمینه ساز خستگی روانی گردد و باعث بروز وسواس فکری شود.

در مقابل فکر وسواسی متقابلاً اعمال وسواسی نیز در نوع عمیق تر اختلال ، به صورت اختلال رفتاری ظهور پیدا می كند؛ نظیر شستن دست ها ،حمام کردن مكرر، دل شوره در باره امور مختلف نظیر شیر گاز، پنجره ها ، كمدها و قفل در و ...

این بیماران لازم است بدانند وسواس فکری آنها سبب اتلاف وقت و از دست دادن سرمایه ارزشمند عمر می شود، اینها دچارعدم توانایی در تمرکز حواس و حواس پرتی می شوند، فکرهای تکراری و بیهوده سبب می شود تا این بیماران از کارهای اصلی از جمله تحصیل علم، مطالعه، کار و... باز بمانند. فکرهای وسواسی ، سبب خستگی ذهن و بی حوصلگی می شوند. بنابراین فرد برای فکر کردن درباره موضوعات مهم و اساسی زندگی و تحصیلی ناتوان می گردد.

بیماران وسواس فکری در صورتیکه جدا بخواهند ، می توانند با صبر و حوصله به آرامش بازگردن د؛

با خودتان عهد ببندید و برنامه‏ریزی کنید که فقط در ساعت های معینی درباره موضوع وسواس، فکر کنید ؛ تا به مرور زمان از شدت وسواس کاهش یافته و از بین برود.

هر روز به خود تلقین کنید که «من قادرم افکار وسواسی‌ام را کنار بگذارم»؛ زیرا تلقین یکی از راه‏های مبارزه با افکار منفی است و وسواس فکری نیز چیزی جز یک فکر منفی مزاحم نیست.

گفتنی است که برای درمان وسواس فکری نیاز به صبر و حوصله و پشتکار در به اجرا درآوردن راه‏های فوق است تا این که به تدریج از آن افکار رهایی یابید و انتظار حل و درمان یک شبه آن را نداشته باشید.

در انتها لازم به ذكر است كه این اختلال به شكل های متفاوتی در افراد شایع است كه در شرایط آزار دهنده­ی آن توصیه می شود حتماً به روان شناسان مراجعه گردد.
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  این مردم خشن؛ چگونه این همه بی‌رحم شدیم؟ صنم بانو 2 173 ۳۰-۰۲-۰، ۰۸:۰۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  چگونه در دام روانشناسی‌های زرد نیفتیم؟ صنم بانو 3 313 ۱۰-۰۲-۰، ۰۶:۰۰ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  گور و گورستان؛ زمین چگونه دنیای مردگان شد؟ صنم بانو 2 175 ۰۸-۰۲-۰، ۰۵:۵۸ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان