امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کارگر
#1
پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد .
وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد ، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت .
اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است .
او در حین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او ارتباط دوستانه ای برقرار کرد .
در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد .
پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد ، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند .

پیر زن از کارگر پرسید که : شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید ؟
کارگر جواب داد : من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست .

پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست . به همین دلیل به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کرده باشم .
پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و اشکش جاری شد . زیرا او می دید که آن کارگر فقط یک دست داشت !

نتیجه اخلاقی : سعی کنیم در هر زمان از حس اعتماد بخشی و رعایت حال دیگران غافل نشویم !
آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛
برای آنها تنها نشانه ی حیات؛بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد : آهای فلانی!
از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟ ...
پاسخ
سپاس شده توسط: مرد آریایی ، hunter life ، sa armani


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  پیرمرد و کارگر الهه ی شب 0 220 ۰۳-۰۴-۹۴، ۱۱:۲۳ ق.ظ
آخرین ارسال: الهه ی شب
  رضایت مندی از کارگر و پسر زیرک ستاره شب 1 563 ۰۳-۰۵-۹۲، ۰۸:۰۳ ق.ظ
آخرین ارسال: maedeh

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان