امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کانون کنترل
#1
دوستم هانس زیمر تصادف شدیدی با موتور سیکلت داشت و دست چپش از کار افتاد.
«خوشبختانه من راست دستم»
او این جمله را در حالی گفت که داشت با مهارت برایم یک فنجان چای میریخت او سپس گفت:چیزهایی که میتوانم با یک دست انجام دهم شگفت آور است. با وجود اینکه انگشتهای دستش را از دست داده بود در کمتر از یک سال آموخت که با هواپیما پرواز کند, اما یک روز هنگام پرواز در یک منطقه کوهستانی, موتور هواپیمایش دچار مشکل شد و سقوط کرد. او زنده ماند اما سر تا پایش فلج شد.
من او را در بیمارستان ملاقات کردم. به من لبخند زد وگفت: اتفاق خیلی مهمی نیفتاده. به نظر تو چه کاری است که باید تصمیم بگیرم تا آن را انجام دهم ؟!

زبانم بند آمده بود. فکر کردم دوستم فقط تظاهر میکند و وقتی من بروم شروع به گریه میکند و به حال خود تاسف میخورد. شاید آن روز دقیقا همین کار را کرده باشد, اما زندگیش هنوز تمام نشده بود. زندگی هنوز بعضی شگفتی های ظریف را برایش ذخیره کرده بود.
او با زن زندگی اش در کنفرانس معلولان ملاقات کرد. همچنین یک سامانه نگارش الکترونیکی اختراع کرد که به فرمانهای صوتی پاسخ میداد و میلیونها نسخه از کتابی که با روش جدید نوشته بود فروخت.
هانس زیمر پشت جلد کتابش نوشت: قبل ازاینکه فلج شوم میتوانستم یک میلیون کار مختلف انجام دهم, اما اکنون فقط میتوانم 990000 کار انجام دهم, اما کدام آدم عاقلی به خاطر 10000 کاری که دیگر نمیتواند انجام دهد نگران است, در حالی که 990000 کار دیگر باقی مانده است؟!

هر اندازه بر زندگی خود کنترل دارید به همان اندازه احساس رضایت و خوشبختی می کنید. البته عکس این موضوع هم درست است به همان اندازه که احساس کنید بر زندگی خودکنترل ندارید و یا اینکه دیگران یا شرایط خارجی, زندگی شما را کنترل میکنند احساس نارضایتی و عدم خوشبختی میکنید.
در علم روانشناسی به این نظریه "کانون کنترل" میگویند. کانون کنترل به هر جایی که احساس میکنید زندگی شما از آنجا کنترل میشود, اطلاق میگردد.

دکتر کریستیان_گودفری
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
d.ali (۰۷-۰۱-۹۸, ۱۲:۵۷ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان