امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کوهنورد
#1
Rainbow 
کوهنوردی که خیلی به خود ایمان داشت قصد بالا رفتن از کوهی را کرد.
تقریباً نزدیک قله کوه بود که مه غلیظی سراسر کوه را گرفت.
در این هنگام از روی سنگی لغزید و به پایین سقوط کرد.
کوهنورد مرگ را جلوی چشمانش دید و در حال سقوط از صمیم قلب فریاد زد: «خدایا کجایی!»
ناگهان طناب ایمنی که او را نگه می‌داشت دور کمرش پیچید و او را بین زمین و هوا معلق نگه داشت. مه غلیظ بود و او جایی را نمی‌دید و نمی‌توانست عکس‌العملی انجام دهد. پس دوباره فریاد زد: «خدایا نجاتم بده!»
صدایی از آسمان شنید که می‌گفت: «آیا تو ایمان داری که من می‌توانم نجاتت دهم؟»
کوهنورد گفت: «بله.»
صدا گفت: «طناب را ببر!»
کوهنورد لحظه‌ای فکر کرد و سپس طناب را محکم دو دستی چسبید. صبح زمانی که گروه نجات برای کمک به کوهنورد آمدند چیز عجیبی دیدند؛ کوهنورد را دیدند که از سرمای هوا یخ زده بود و طنابی که به دور کمرش بسته شده است را دو دستی و محکم چسبیده است ولی او با زمین فقط یک متر فاصله داشت! twol
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
به خدا اعتماد کن
یالثارات الحسین
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان ایمان کوهنورد به خدا SilentCity 0 289 ۲۵-۰۳-۹۴، ۰۴:۰۷ ب.ظ
آخرین ارسال: SilentCity
Smile کوهنورد ! mahtab 0 406 ۱۳-۱۲-۹۱، ۰۳:۳۷ ب.ظ
آخرین ارسال: mahtab
  کوهنورد ستاره شب 0 381 ۰۱-۱۰-۹۱، ۱۱:۵۴ ق.ظ
آخرین ارسال: ستاره شب

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
4 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
avapars (۰۳-۰۳-۹۶, ۱۱:۵۹ ق.ظ)، صنم بانو (۰۴-۰۳-۹۶, ۰۶:۰۲ ق.ظ)، d.ali (۰۳-۰۳-۹۶, ۱۲:۰۲ ب.ظ)، taranomi (۰۴-۰۳-۹۶, ۰۱:۴۸ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان