۰۵-۱۲-۹۱، ۰۸:۲۲ ب.ظ
پسره میخواست دوست دخدرشو بپیچونه با اون یکی دوست دخدرش بره بیرون !
زنگ زد بهش گفت :
عشقم من خیلی خسته م! میخوام بخوابم .. بیدار شدم خودم زنگ میزنم!
دختره : اوکی هانی جوووونی! منم خیلی خسته م! منم میخوابم!
پسره: ای جااااان عزیزم ! بدو بیا ! بوس بوس بای!
2 ساعت بعد همدیگرو توی پارک دیدن !
در حالی که پسره دست تو دست اون یکی دوست دخدرش بوده و دخدره هم داشته با اون یکی دوست پسـ ـرش راه میرفته !!
خوش و خرم همدیگرو دیدن و به روی هم نیاوردن و از کنار هم رد شدن !
بعد از اینکه پسره رسید خونه زنگ زد به موبایل دخدره گفت :
سلام عزیـــزم! من بیدار شدم …!
دخدره : هانی من بازم لالا دارم! یه نیم ساعت دیگه بیدار میشم!
پسره : اوکی عزیزم بوووووس
ینی یه همچین وضی
زنگ زد بهش گفت :
عشقم من خیلی خسته م! میخوام بخوابم .. بیدار شدم خودم زنگ میزنم!
دختره : اوکی هانی جوووونی! منم خیلی خسته م! منم میخوابم!
پسره: ای جااااان عزیزم ! بدو بیا ! بوس بوس بای!
2 ساعت بعد همدیگرو توی پارک دیدن !
در حالی که پسره دست تو دست اون یکی دوست دخدرش بوده و دخدره هم داشته با اون یکی دوست پسـ ـرش راه میرفته !!
خوش و خرم همدیگرو دیدن و به روی هم نیاوردن و از کنار هم رد شدن !
بعد از اینکه پسره رسید خونه زنگ زد به موبایل دخدره گفت :
سلام عزیـــزم! من بیدار شدم …!
دخدره : هانی من بازم لالا دارم! یه نیم ساعت دیگه بیدار میشم!
پسره : اوکی عزیزم بوووووس
ینی یه همچین وضی