امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
یک داستان تخیلی
#1
یک داستان تخیلی

پیرمردی که‌ شغلش ‌دامداری‌ بود‌، نقل‌ میکرد:‌‌‌‌‌‌

پیرمرد می گفت:
گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت واوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون ‌آسیبی ‌به‌ گوسفندان‌ نمیرساند‌ وبخاطر ترحم‌ به‌ این ‌حیوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و‌ بچه‌هایش‌، او را بیرون ‌نکردیم‌، ولی ‌کاملا ا‌و را زیر نظر‌ داشتم‌.
این‌ ماده‌ گرگ ‌به ‌شکار میرفت‌ و هر بار مرغی‌، خرگوشی ‌، بره‌ای شکار میکرد و برای ‌مصرف ‌خود و بچه‌هایش ‌می آورد‌.
اما با اینکه ‌رفت ‌آمد ‌او از آغل‌ گوسفندان ‌بود، هرگز متعرض‌ گوسفندان ‌ما نمیشد‌.
ما دقیقا آمار گوسفندان ‌و‌بره های‌ آنها ‌را داشتیم‌ وکاملا" مواظب‌ بودیم‌، بچه‌ها تقریبا‌ بزرگ ‌شده‌‌‌‌ بودند.
یک‌بار و در غیاب ‌ماده ‌گرگ ‌که ‌برای ‌شکار رفته‌ بود، بچه‌های ‌او‌‌ یکی ‌از ‌بره‌ها را کشتند!
ما صبرکردیم، ببینیم ‌چه ‌اتفاقی‌ خواهد افتاد‌؛ وقتی ‌ماده ‌گرگ ‌برگشت ‌و این ‌منظره ‌را دید، به ‌بچه‌هایش ‌حمله‌ور شد؛ آنها ‌را گاز می گرفت و میزد ‌و بچه‌ها ‌سر و صدا و جیغ ‌میکشیدند ‌و پس ‌از آن ‌نیز ‌همان‌ روز ‌آنها را برداشت‌‌ و از ‌آغل ‌ما رفت‌.
روز بعد، با کمال ‌تعجب ‌دیدیم، گرگ، یک ‌بره‌ ای شکار کرده و آن‌ را نکشته ‌و زنده ‌آن‌ را از دیوار‌ آغل ‌گوسفندان ‌انداخت ‌رفت‌.»

نتیجه اخلاقی

این ‌یک ‌گرگ ‌است‌ و با سه‌ خصلت‌:
درندگی
وحشی‌بودن‌
و حیوانیت
‌شناخته‌میشود‌

اما میفهمد، هرگاه ‌داخل ‌زندگی ‌کسی‌ شد و کسی ‌به ‌او ‌پناه‌ داد و احسان‌کرد به‌ او خیانت ‌نکند ‌و اگر‌ ضرری‌ به ‌او زد ‌جبران نماید

هر ذاتی رو میشه درست کرد،

جز ذات خراب....!!!!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
ایول عجب گرگی بودهxcvl
دمش گرم من همیشه از گرگ خوشم میومد هنوزم میادxcvl
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
درسته .دستی که بهت محبت می کنه رو نباتید گاز گرفت.
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
بيشتر حيوونا همين جورن. وفاداري و مهربونيشون از انسان ها بيشتوثر و بهتره.
من خودم بارها به چشم ديدم. xcvl
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
عجب حیوون باوفایی!!!
دلم یك كلبه میخواهد
درون جنگل پاییز
به دور از رنگ آدمها
من و آواز توكاها
من و یك رود
من و یك كلبه ی پر دود
من و چای و كتاب حافظ وخیام
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان تکان دهنده/ یک چشم صنم بانو 1 327 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۱۴ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان تکان دهنده/ تصادف ماشین صنم بانو 0 260 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان غم انگیز دفتر خاطرات صورتی صنم بانو 1 219 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
6 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
barooni (۲۸-۰۴-۹۶, ۰۱:۴۴ ق.ظ)، صنم بانو (۲۸-۰۴-۹۶, ۰۴:۴۲ ب.ظ)، d.ali (۲۸-۰۴-۹۶, ۱۰:۴۰ ق.ظ)، !!Tina!! (۲۸-۰۴-۹۶, ۰۱:۱۲ ق.ظ)، taranomi (۲۸-۰۴-۹۶, ۰۴:۳۳ ب.ظ)، ♥فاطیما♥ (۲۸-۰۴-۹۶, ۰۲:۱۷ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان