ارسالها: 119
موضوعها: 43
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
220
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
۱۵-۰۵-۹۴، ۰۸:۲۳ ب.ظ
«اريك» ده سال در شيفت شب آلكاتراز كار كرد. از نظر او بدترين قسمت كار، رفتن به اتاق اعدام با صندلي الكتريكي بود. يك شب او روي صندلي شوك نشست و عكس يادگاري گرفت تا به دوستانش نشان دهد. وقتي فيلم را ظاهر كرد در عكس تصوير صورتي را ديد كه از پشت صندلي خيره به او نگاه ميكند. او هنوز هم نميداند آن صورت چه بود. اريك ميگويد گاهي اوقات واقعا احساس وحشت ميكردم. نگهبانهاي ديگر داستانهايي درباره اتفاقات آن جا تعريف ميكردند ولي من سعي ميكردم توجهي به حرف آنها نكنم اما گاهي اوقات احساس ترس اجتنابناپذير بود.
«مري مك كلر» دوازده سال است كه در اين جزيره كار ميكند. او از انزواي آن جا لذت ميبرد و ميگويد «اينجا يك محل فانتزي استاندارد براي من است.» با اين حال او هم اتفاقات عجيبي را تجربه كرده است. وي ميگويد«بارها برايم اتفاق افتاده كه احساس ميكردم كسي مرا نيشگون ميگيرد. من توضيحي براي آنها ندارم به همين خاطر هيچوقت در موردشان با كسي حرف نزدم.»
«جان بنر» در دهه پنجاه، چهار سال از عمر خود را در اين زندان گذراند اين سارق بانك كه هم اكنون در آريزونا زندگي ميكند درباره زوزههاي باد ميگويد «شبها وقتي با چشمان باز دراز ميكشيدم به زوزه باد گوش ميدادم. زوزهاي وحشتانگيز بود و انسان احساس ميكرد ارواح هم با باد همنفس شدهاند. سعي ميكردم عقلم را از دست ندهم هنوز هم هر وقت به آلكاتراز فكر ميكنم به ياد بيرحميهايش ميافتم.» هر روز هزاران توريست از جاهاي مختلف به آلكاتراز ميآيند و از سلولهاي مختلف آن كه هر يك نام زنداني خود را بر سر در خود دارند ديدن ميكنند. وقتي خورشيد غروب ميكند ديگر كسي از آلكاتراز نميرود بلكه همه از آن فرار ميكنند. جانسون، نگهبان شب، نيز پس از گذراندن شبي در ميان زوزههاي ارواح كشتهشدگان آلكاتراز، صبح روز بعد ميگريزد تا چند ساعتي احساس امنيت نمايد
اگه خز کسیه که پول ندارهه لباس باحال بگیره من خزم ظاهرمهم نیست قلبم مرکزم
ارسالها: 119
موضوعها: 43
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
220
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
داستان واقعی از یک دختر
طبق گزارش دريافتي از اسياي دوردر يكي از پاركهاي كوچك در كشور تايلند دخترك عجيبي چند وقتي مردم ان منطقه را سر در گم كرده است. در اكثر عكسهايي كه در اين پارك گرفته ميشود اين دختر وجود دارد در صورتي كه اين دختر را تابه حال كسي از نزديك نديده است اين موضوع براي همه عادي شده بود تا اين كه خبرنگاري طي تحقيق از مردم فهميد اين دختر حدود چند سال پيش فوت شده است.
مردم وحشت كرده و از پارك دوري كردند.مسئولين پارك از روزنامه مذكور شكايت كرده و آن ها ناچار به عذرخواهي شدند و مردم دوباره به پارك روان شدند كه دوباره عكاسي عكس اين دختر در را در عكسي ثبت كرد.
عكاس بيچاره را جريمه و به زندان انداختند ولي او قسم مي خورد عكس واقعي است.
دوباره مدتي گذشت و بعد از مدتي دوربين كنترل ترافيك عكس اين دختر را در بين مردم ثبت كرد.
مامور مذكور از كار بي كار و جريمه شد.
از آن پس كسي آن دختر را نديد و اگر هم ديد به روي خودش نياورد.
منبع:www.arvah.org
اگه خز کسیه که پول ندارهه لباس باحال بگیره من خزم ظاهرمهم نیست قلبم مرکزم
ارسالها: 119
موضوعها: 43
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
220
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
مدرسه ی ارواح
تعداد زيادي از دانش آموزان يک مدرسه هندي که مدرسه شان در حياط يک گورستان واقع شده از کابوس هاي شبانه رنج مي برند، در نتيجه از مسوولان مدرسه خواستند محل مدرسه را تغيير دهند.
رقيب انصاري 6 ساله مي گويد؛ «من از وقتي که مرده ها را به خواب مي بينم که تهديدم مي کنند به موقع به مدرسه بيايم، ديگر به مدرسه نمي روم.»
در اين هفته صدها کودک دبستاني به همراه والدين شان به نشانه اعتراض در مقابل دفتر مديريت مدارس منطقه جمع شدند و خواستار آن شدند که محل مدرسه تغيير کند.
حدود 200 کودک در اين مدرسه به صورت شيفتي درس مي خوانند. اين مدرسه به دليل عدم در اختيار داشتن زمين کافي براي راه اندازي مدرسه و همکاري نکردن مقامات در روستاي کوهاري در اين محل واقع شد.
برخي از اين والدين گفته اند خواب و سلامت فرزندان شان به دليل کابوس هايي که در مورد ارواح مي بينند مختل شده است.
يکي از والدين مي گويد؛ «آنها تمام روز با هم درس مي خوانند، بازي مي کنند و ناهارشان را در حالي مي خورند که روي سطح سيماني قبرها نشسته اند. اما حالا ارواح مي خواهند فرزندان ما را تسخير کنند و اين امر باعث بيماري کودکان شده است.
ما راهي جز فرستادن فرزندان مان به اين مدرسه نداريم زيرا نزديک ترين مدرسه جز اين دست کم 4 ساعت تا روستا فاصله دارد.»
در اين قبرستان بيش از 100 مقبره وجود دارد که تعدادي از آنها نيز تازه هستند و ظرف چند ماه گذشته کنده و پر شده اند.
مقامات استان پرجمعيت بيهار گفته اند درصددند محلي تازه براي مدرسه بيايند.
يکي از اعضاي شوراي اداره روستا در اين مورد گفت؛ «شايد درگذشتگان نيز از شلوغي حياط گورستان ناراضي باشند و ديگر هنگام آن رسيده که فکري براي اين موضوع بکنيم.
منبع:edunews
اگه خز کسیه که پول ندارهه لباس باحال بگیره من خزم ظاهرمهم نیست قلبم مرکزم
ارسالها: 119
موضوعها: 43
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
220
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
روح هلندی
بيشك داستان (روح هلندي) معروفترين داستان در ميان تمام كشتيهاي شبحزده ميباشد. هر چند كه بيشتر اين داستان با افسانه عجين گشته است ولي اصل آن بر پايه حقيقت ميباشد. در سال 1680 يك كشتي به فرماندهي ناخدا (هندريك و اندردكن) سفر خود را از آمستردام به (باتاويا) بندري در هندشرقي آغاز كرد. بنا براين افسانه، وقتي كشتي (واندردكن) در حال گذشتن از (دماغه اميدنيك) بود گرفتار طوفاني سهمگين شد. واندردكن توجهي به خطرات اين طوفان كه از نظر ملاحان هشداري از جانب خداوند بود، نكرد. كشتي در نبرد با طوفان و گردباد از هم پاشيد و غرق شد و همه خدمه آن طعمه دريا شدند. ميگويند واندردكن توسط خداوند تنبيه شد. تنبيه او اين بود كه روحش تا ابديت در نزديكي دماغه در كشتي خود سرگردان باشد. چيزي كه اين افسانه را ماندگار كرده اين است كه تاكنون بارها حتي در قرن بيستم افراد مختلفي ادعا كردهاند (روح هلندي) را ديدهاند. يكي از نخستين شاهدان اين ادعا كاپيتان و خدمه يك كشتي انگليسي در سال 1835 بودند. آنها اعلام كردند كه در طوفاني وحشتناك كشتي روح مانندي را ديدهاند كه به كشتي آنها نزديك شده است. آن كشتي آنقدر نزديك شد كه خدمه انگليسي از تصادف قريبالوقوع دو كشتي به هراس افتادند ولي ناگهان كشتي ارواح ناپديد گشت.
(روح هلندي) بار ديگر در سال 1881 توسط دو نفر از ملوانان كشتي (باچانته) ديده شد و روز بعد از آن يكي از آن دو نفر از بالاي بادبان كشتي به پايين افتاد و از دنيا رفت. در ماه مارس سال 1939 هم اين كشتي ارواح در ساحل آفريقاي جنوبي ديده شد و تعداد زيادي از مردم كه در ساحل مشغول استراحت و تفريح بودند قسم خوردند كه با چشمان خود آن را ديدهاند و جزئيات كشتي هلندي را توصيف نمودند. درآن روز، روزنامه چاپ آفريقاي جنوبي در گزارش خود نوشت: (آن كشتي با سرعتي وهمآلوده مستقيم به سوي ساحل پيش ميآمد. همه به تكاپو افتاده بودند و ميپرسيدند كه آن چيست و از كجا آمده است؟ ولي درست وقتي كه هيجان به اوج خود رسيد، كشتي اسرارآميز همانطور كه ناگهان آمده بود، ناگهان ناپديد شد. آخرين باري كه اين كشتي ديده شد در سال 1942 و در ساحل كيپتاون بود. در آن روز چهار نفر روح هلندي را ديدند كه به ناگاه محو شد.
اگه خز کسیه که پول ندارهه لباس باحال بگیره من خزم ظاهرمهم نیست قلبم مرکزم
ارسالها: 119
موضوعها: 43
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
220
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
ارواح درياچه گريت ليكس
_ گويي درياچه (گريت ليكس) در آمريكا هيچگاه بدون حضور ارواح خود معنا ندارد. در ماه سپتامبر سال 1678 كشتي (گريفن) اسكله (گرين بي) در ميشيگان را ترك كرد و مدتي بعد ناپديد شد ولي تا سالها بعد ملوانان مختلفي ادعا ميكردند كه (گريفن) را شناور بر روي درياچه ديدهاند.
_ (ادموند فيتز جرالد) كشتي معروفي بود كه بهدنبال كشف معادن تازه در درياچه گريت ليكس به اين سو و آن سو ميرفت. ولي اين كشتي بزرگ در روز نوزدهم نوامبر سال 1975 غرق شد و تمام 26 خدمه آن جان خود را از دست دادند. ده سال بعد كاركنان يك كشتي تجاري اعلام كردند كه (ادموند فيتز جرالد) را در ميان آبها ديدهاند كه به جلو ميتازد.
_ در سال 1988 يك غواص آمريكايي در اعماق درياچه (سوپريور) گريت ليكس شنا ميكرد كه به بقاياي كشتي بخار (امپراطور) رسيد. او به داخل بازماندههاي كشتي شنا كرد تا قسمتهاي مختلف آن را تماشا كند. اين غواص قسم ميخورد كه در خوابگاه كشتي، يكي از خدمه را ديده است كه بر روي تختي شكسته خوابيده بود. در همان هنگام روح برگشت و به غواص نگاه كرد.
اگه خز کسیه که پول ندارهه لباس باحال بگیره من خزم ظاهرمهم نیست قلبم مرکزم
ارسالها: 119
موضوعها: 43
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
220
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
چهرههايي بر آب
در ماه دسامبر سال ( 1924جيمز كورتني) و (مايكل ميهان) دو تن از خدمههاي كشتي (اس. واتر تاون) در همان حالي كه كشتي به سوي كانال پاناما درحركت بود داشتند تانكر نفتكش را تميز ميكردند ولي متاسفانه در اثر استنشاق گاز درون تانكر جان خود را از دست دادند. در آن زمان رسم بود جسد ملواناني كه در حال سفر از دنيا ميرفتند را درون دريا ميانداختند جسد اين دو ملوان نيز به دريا انداخته شد ولي اين آخرين باري نبود كه ملوانان جيمز و مايكل بد اقبال را ميديدند. روز بعد و همينطور چند روز پس از آن چهره روح مانند آن دو بر روي آبهاي اطراف كشتي ديده ميشد. شايد اگر كاپيتان كشتي عكس اين چهرهاي درون آب را نميگرفت و به همراه خود نميآورد هيچكس اين داستان را باور نميكرد.
اگه خز کسیه که پول ندارهه لباس باحال بگیره من خزم ظاهرمهم نیست قلبم مرکزم
ارسالها: 119
موضوعها: 43
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
220
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
رودخانه مرگ
اين كه يك كشتي در اقيانوسهاي وسيع، ژرف و مهآلود گم شود عجيب به نظر نميرسد و قابل پذيرش است ولي چطور ممكن است يك كشتي در يك رودخانه ناپديد شود و ديگر هيچ اثري از آن بر جاي نماند؟ در ژوئن سال 1872 كشتي بخار (آيرون ماونتين) با بار پنبه و بشكههاي ماسه آهك از بندر (ويكس برگ) در رودخانه (ميسيسيپي) به راه افتاد و رو به شمال رودخانه به مقصد بندر (پتيزبورو) حركت كرد. تعدادي الوار نيز از پشت كشتي با طناب كشيده ميشد. اواخر آن روز كشتي بخار ديگري به نام (ايروكيس چيف) الوارها را سرگردان بر روي رودخانه يافت. طناب آنها بريده شده بود. خدمه (ايروكيس چيف) الوارها را از آب گرفتند و صبر كردند تا كشتي (آيرون ماونتين) برسد و دوباره آنها را به خود ببندد. ولي آن كشتي هرگز نيامد. پس از آن ديگر هيچكس آيرون ماونتين و خدمه آن را نديد. هيچ اثري از آن كشتي بزرگ رودخانه ميسيسيپي كشف و حتي تكهاي از بدنه آن هم يافت نشد.
اگه خز کسیه که پول ندارهه لباس باحال بگیره من خزم ظاهرمهم نیست قلبم مرکزم
ارسالها: 119
موضوعها: 43
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
220
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
كوئين مري
يكي از شناخته شدهترين و مشهورترين كشتيهاي اقيانوسپيماي دنيا (كوئين مري) ميباشد كه هماكنون تبديل به هتلي جذاب براي توريستها شده است. ميگويند اين كشتي ميزبان چندين روح ميباشد. يكي از اين اشباح، روح (جان پدر) مكانيك هفده ساله است كه در سال 1966 در نزديكي موتورخانه كشتي در هنگام كار روزانه لاي در (آببند( (دري كه با چرخهاي مخصوص بسته ميشد و آنقدر محكم بود كه آب هم از لاي درز آن به داخل نفوذ نميكرد) قرار گرفت و از دنيا رفت. سالهاست كه هرازگاهي از اطراف در صداي تقتقي به گوش ميرسد. يك راهنماي تور ميگويد: يك بار شبحي سياهپوش را كنار در آببند ديده است.
او صورت شبح را به وضوح ديده و وقتي آن را با عكس (جانپدر) مقايسه كرد دريافت كه او خود (جانپدر) بوده است. روح يك زن اسرارآميز سپيدپوش نيز گاهبهگاه روي عرشه كشتي ديده ميشود ولي او هميشه وقتي به پشت دكل ميپيچد، ناپديد ميشود. روح بعدي مردي با لباسي آبي و خاكستري است. او را بارها در راهروي موتورخانه ديدهاند. در كنار استخر كشتي هم صداها و خندههاي عجيبي به گوش ميرسد. تاكنون چندين بار شبح پسربچه كوچكي نيز در اطراف استخر ديده شده است.
اگه خز کسیه که پول ندارهه لباس باحال بگیره من خزم ظاهرمهم نیست قلبم مرکزم
ارسالها: 119
موضوعها: 43
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
220
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
بازگشت دريا سالار
روز 22 ژوئن سال 1899 دقيقا راس ساعت 3:39 بعدازظهر، ناو سلطنتي ويكتوريا با كشتي ديگري تصادف كرد و غرق شد. بيشتر خدمه مردند و فرمانده ناو درياسالار (سرجورج تريون) نيز در ميان مردگان بود.
تحقيقات و گزارشات بعدي نشان ميداد كه اين حادثه بهخاطر فرمان اشتباه سرجورج صورت گرفت. بازماندگان آن كشتي ميگويند: وقتي ناو در حال غرق شدن بود صداي فريادهاي او را ميشنيدند كه ميگفت: (همهاش تقصير من بود.) درست در زمان غرق شدن كشتي، همسر سرجورج در خانه خود در لندن جشن برپا كرده بود. چند تن از مهمانان او قسم ميخورند كه كمي پس از ساعت 3:30 بعدازظهر سرجورج را ديدند كه در اتاق كار خود قدم ميزد.
اگه خز کسیه که پول ندارهه لباس باحال بگیره من خزم ظاهرمهم نیست قلبم مرکزم
ارسالها: 119
موضوعها: 43
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
اعتبار:
220
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
روح گريت ايسترن
كشتي (گريت ايسترن)، تايتانيك زمان خود بود. اين كشتي صدهزار تني در سال 1857ساخته شد و شش برابر كشتيهايي بود كه تا آن زمان روي درياها شناور ميشدند. ولي مقدر شده بود كه (گريت استرن) هم درست مثل تايتانيك با مشكل مواجه شود. آن كشتي آنقدر سنگين بود كه وقتي سازندگانش سعي كردند آن را به آب بيندازند كشتي در آب فرو رفت و مكانيزم آن از كار افتاد. تا يك سال در بندر مانده بود و از آن استفاده نميشد زيرا سازندگان آن ديگر پولي براي تعميرات نداشتند. بالاخره يك شركت بزرگ كشتيراني، گريت ايسترن را خريد و ساخت آن را تمام كرد و آن را به آب انداخت اما در اولين سفر مخزن بخار عظيمالجثه كشتي منفجر شد و يك نفر جان خود را از دست داد و چندين تن به شدت با آب داغ سوختند.
يك ماه بعد از اين سانحه (ايسامبارد برونل) سازنده اين كشتي دچار سكته شد و از دنيا رفت. اين كشتي منحوس كه هيچوقت مسافر زيادي نداشت در چهارمين سفر دريايي گرفتار طوفان شد و به شدت خسارت ديد بهطوري كه بايد مجددا تعمير ميشد. در سال 1862 در سفري كه در آن تعداد مسافرانش به هزار و پانصد نفر رسيده بود و اين براي گريت ايسترن يك ركورد به حساب ميآمد، بدنه كشتي از قسمت زيرين شكافت و اگر بدنه آن دوجداره نبود كشتي مسلما غرق ميشد. ديگر همه آن كشتي را نحس و بدشگون ميدانستند. خدمه بارها ميشنيدند كه صداي چكش از قسمتهاي زيرين به گوش ميرسد، صدايي كه منشا آن دقيقا معلوم نبود. ملوانان ميگفتند اين صدا آنقدر بلند است كه در طوفانهاي شديد هم به گوش ميرسد و اغلب آنها را از خواب عميق هم بيدار ميكند.
اين كشتي هيچوقت در كار خود موفق نبود و نتوانست سودي روانه جيب صاحبان خود نمايد و خيلي زود كشتيهاي جديدتر و مدرنتر جاي آن را گرفتند. تا دوازده سال بعد كشتي (گريت ايسترن) در گوشهاي از بندر افتاده بود و زنگ ميزد تا اينكه يك كارخانه ذوب فلزات آن را خريد. وقتي كارگران كارخانه قطعات كشتي غولآسا را از هم جدا كردند، در برابر حيرتهمگان منشا آن صداهاي عجيب و مرموز كوبيدن چكش و شايد بتوان گفت آن چكشزدنهاي شبحگونه كشف شد.
در ميان دوجدار فلزي بدنه كشتي، اسكلت يك كارگر كشتيساز كه در زمان ساخت كشتي (گريت ايسترن) به طرز مشكوكي ناپديد شده بود، پيدا شد.
اگه خز کسیه که پول ندارهه لباس باحال بگیره من خزم ظاهرمهم نیست قلبم مرکزم