۲۶-۱۱-۹۶، ۰۶:۲۱ ب.ظ
برترین ها - ایمان عبدلی:
یک چهره کمتر از همیشه! حجم مطلب مربوط به حاتمیکیا زیاد شد و چهره چهارم حجم کلی مطلب را از حوصله خارج می کرد.
حاتمیکیا یا (تمام شده هفته)
آن چه که از حاتمیکیا در اختتامیه جشنواره فجر دیدیم، نشان از ذکاوت آقای کارگردان داشت. او به درستی فهمیده است دیگر جایگاهی ندارد و اگر کسی هم در تعریف و تمجید فیلمهایش داد سخن میگوید احتمالا اصالت هواداری ندارد. اتفاقا برخلاف تمام یادداشتهایی که در این چند روزه و پس از معرکه جناب حاتمیکیا در جشنواره خوانده ایم، گمان میکنم او در درستترین برهه دست به جنجال سازی زد. ابراهیم خان پی برده است که فیلم هایش نمیتواند کاری کند پس باید خودش دست به کار شود. این مقدمه یک ادعا دارد که تا پایان متن تلاش میکنم اثبات شود.
از «دیده بان» شروع کنیم، به گمانم این اولین حضور و قدرت نمایی یک کارگردان به اصطلاح ارزشی بود که زبان سینم ا را هم میفهمید. این یکی از معدود نقاط عطف هنر اسلامی پس از انقلاب بود. انقلاب در دوران جنگ تثبیت شده بود، هنر اما از پس سالهای دفاع مقدس و انقلاب دیگر نمیتوانست خیلی مستقیم و توی چشم پیام هایش را در چشم و ذهن مخاطب فرو کند. سیاستگذاران فرهنگی به درستی دریافته بودند نیاز به آدمهای از جنس حاتمیکیا هست.
حاتمیکیا با «دیده بان»، «برج مینو» و بعد «کرخه تا راین» کاری را میکرد که در مسیر انقلاب بیشتر از یک نیاز بود. انقلاب برای تداوم نیاز به فرهنگ سازی و تعمیق داشت، پس امثال حاتمیکیا با «بوی پیراهن یوسف» باید ظریفتر و پنهانتر رسالتها را بر دوش میکشیدند. «کرخه تا راین» یک نمونه موفق از به هم رساندن ایدئولوژی و روایت در سینم ا بود. فیلم بارها دیده شد و از همه ابزارهای سینم ایی برای دیده شدن استفاده کرد. ابزارها مثل: یک موسیقی درجه یک و یک روایت سانتی مانتال مناسب آن روزهای جامعه ایرانی، ترکیبی از حماسه و فیلم هندی و تکنیکی قابل قبول. بعدها حاتمی کیا با «بوی پیراهن یوسف» تقریبا همان فضا از «کرخه تا راین» را بسط داد، باز هم با همان المان ها، اما «آژانس شیشه ای» شاید ظریفترین جایی بود که میشد ایدئولوژی یا مضمون را کنار فرم نشاند، جوری که چیزی بیرون نزند. آژانس تکنیک داشت، کاراکتر داشت و همان کاراکتر (حاج کاظم) در نهایت مخلوقش را بلعید. آن روز نمیدانستیم، اما بعدها روزگار ثابت کرد که «حاج کاظم» بزرگتر از ابراهیم حاتمی کیا خواهد شد.
گویی دقیقا از اوج کارنامه آقای کارگردان، مثل حرکت یک فواره سقوط هم آغاز شده بود و از آن پس تمام آثار حاتمیکیا یک حاج کاظم پنهان و آشکار داشت. خودش هم متوجه شده بود و چند باری خواست گریز بزند، مثل «دعوت»، اما خب کبکی بود که راه رفتن خودش را هم یادش رفته بود. تا این که «به رنگ ارغوان» خاکستر حاتمی کیا را زنده کرد. فیلم البته توقیف شد، اما توقیف نماند این بار روی دیگری از سینم ای او را دیدیم. معلوم بود که حافظه سینم ایی آقای کارگردان در پرداخت اثر غلبه دارد و به خوبی محتوا لای فرم پیچیده شده، اما چه کسی میداند؟ شاید توقیف چند ساله «به رنگ ارغوان» و بعد توقیف «گزارش یک جشن» او را به سمت امنیت سابق برد و قید مضامین دردسرساز را زد.
او دوباره با «چ» و بعد «بادیگارد» آمد. حاتمی کیا امنیت را میخواست و از همین جا به بعد جمعیت او را نخواست! این که جمعیت خط کشی شده فکر میکند یا نه و اصلا سلیقه عمومی متاثر از چه مسائلی است؟ این که اصلا شاید سیاست زده هستند یا نه؟ بماند برای مجالی دیگر، مهمتر این است که حاتمیکیا در دو راهی جسارت و عافیت طلبی دومی را انتخاب کرد و همپای مردم زمانه اش نبود و نماند.
در واقع جمعیت درست بو کشیده بود؛ این حاتمیکیا ادای دغدغه مندی را در میآورد و نه خلوص دهههای گذشته را داشت و نه جسارت توقیفی هایش را. او به آغوش امن رفته بود و خب امنیت چیز خوبی است، اما برای هنرمند لزوما محبوبیت نمیآورد. انقلاب هم البته ابراهیم را تنها گذاشته بود. حالا کسان زیادی هستند که کار منحصر به فرد دهههای پیش ابراهیم را انجام میدهند و محصول او ویژه و یکتا نیست. با تمام این تفاسیر بودجه بود و ابراهیم که اگر خوب میساخت که چه بهتر، بد هم میساخت ایرادی نداشت! اصلا حضورش در جشنوارهای مثل فجر هم به واسطه درخشش دهههای قبلش یک نیمچه اعتباری میداد.
حتی تا همین «بادیگارد» که تیر خلاصی بود؛ دیالوگهای فرمایشی و غیرقابل دفاع، حرفهای تکراری و مخاطبی که حالا مثل دهه هفتاد وی حتی هشتاد سازشکار نیست، کم حوصله است و سریع پس میزند. حالا همه میدانند صفهای فیلم حاتمی کیا میزانسن دارند و او خودش هم بوی رخوت را حس کرده و میداند با بودجهی میلیاردی هم دستی خالی دارد و «به وقت شام» آبرویی نخواهد داشت(از لحاظ سینم ایی و نه مضمون شریفی که دارد)، باید توپ را جایی میانداخت که حرف سینم ا نباشد؛ حالا کسی نمیپرسد چرا آن قدر افت کردهای؟ همه از شخصیت او می گویند و فیلمش فراموش شده! او خواسته فیلمش را نجات بدهد و مرحبا به فداکاریش، این مرام صنعت گر هاست! اما خب این هنر هنرمندها نیست، ملتفت هستید جناب حاتمیکیا؟
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !