ایران رمان

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۸ ق.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۷ ق.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۶ ق.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۳۸ ق.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۳۵ ق.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]حقیقت..

چه کسی برات خیلی عزیز ؟

کلا همه عالم و آدم برام عزیزن به غیر از خودم..
جرات یا حقیقت؟؟

حقیقت ..
پس چرا نرفتی تو ؟

اولین پسری که تو زندگیت بوده؟؟!
.
.
.
دارم میرم..گفتم جواب بدم بعد برم..بابای..

جواد..الان آخه تو میشناسی که میپرسی ؟

پشتیبانت؟

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۵۴ ق.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۸ ق.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۷ ق.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۶ ق.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۳۸ ق.ظ)hananee نوشته: [ -> ]چه کسی برات خیلی عزیز ؟

کلا همه عالم و آدم برام عزیزن به غیر از خودم..
جرات یا حقیقت؟؟

حقیقت ..
پس چرا نرفتی تو ؟

اولین پسری که تو زندگیت بوده؟؟!
.
.
.
دارم میرم..گفتم جواب بدم بعد برم..بابای..

جواد..الان آخه تو میشناسی که میپرسی ؟

پشتیبانت؟

خب کیه؟؟!!
والا هیچ کس جلوم نباشه کافیه لازم نکرده کسی پشتم باشه..

از اونجایی که میدونم میگی حقیقت..
خب از چه کسی متنفری؟؟اسمشم بگو بابا نپیچون..

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۳۲ ب.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۵۴ ق.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۸ ق.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۷ ق.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۶ ق.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]کلا همه عالم و آدم برام عزیزن به غیر از خودم..
جرات یا حقیقت؟؟

حقیقت ..
پس چرا نرفتی تو ؟

اولین پسری که تو زندگیت بوده؟؟!
.
.
.
دارم میرم..گفتم جواب بدم بعد برم..بابای..

جواد..الان آخه تو میشناسی که میپرسی ؟

پشتیبانت؟

خب کیه؟؟!!
والا هیچ کس جلوم نباشه کافیه لازم نکرده کسی پشتم باشه..

از اونجایی که میدونم میگی حقیقت..
خب از چه کسی متنفری؟؟اسمشم بگو بابا نپیچون..

فضولیش به تو نیمده..
همون پسره که باهاش دعوام شد زدم تو گوشش با زن داییم .. اسمش شمسی ... الان خوشحالی ؟

اسم مامانت ..

بگو جواد کیه؟؟!
آره..آفرین یه دونه هم از طرف من میزدی تو گوشش..
پریسا..
عجیب ترین چیزی که توی تخیلت ناگهانی اومده رو بگو؟؟

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۵ ب.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]بگو جواد کیه؟؟!
آره..آفرین یه دونه هم از طرف من میزدی تو گوشش..
پریسا..
عجیب ترین چیزی که توی تخیلت ناگهانی اومده رو بگو؟؟

نمیخوامممممممم.. ادامه نده ..
وقتی تو مترو بودیم.. یهو یک دختره اومد تو بد با زد شالش تکون خورد ،.. همون موقع با یک دختر پسره آشنا بود ..سلام علیک کرد..
یاد فیلم مقصد نهایی پنج افتادم .. هی به مامانم میگفتم بیا این ایستگاه پیاده شیم .. رنگ و رومم شده بود گچ .. در صورتی که سلامت و سالم رسیدیم و ا نجا فهمیدم خیلی خیال پردازم.. البته میدونستم ... بعد یکی دیگه اینکه بچه بودم یک پری خیالی داشتم اسمش مسا بود .. تا سه سال پیشم باهاش حرف میزدم..

مهربون ترین نگاه رو از کی دیدی ؟

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۵۵ ب.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۵ ب.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]بگو جواد کیه؟؟!
آره..آفرین یه دونه هم از طرف من میزدی تو گوشش..
پریسا..
عجیب ترین چیزی که توی تخیلت ناگهانی اومده رو بگو؟؟

نمیخوامممممممم.. ادامه نده ..
وقتی تو مترو بودیم.. یهو یک دختره اومد تو بد با زد شالش تکون خورد ،.. همون موقع با یک دختر پسره آشنا بود ..سلام علیک کرد..
یاد فیلم مقصد نهایی پنج افتادم .. هی به مامانم میگفتم بیا این ایستگاه پیاده شیم .. رنگ و رومم شده بود گچ .. در صورتی که سلامت و سالم رسیدیم و ا نجا فهمیدم خیلی خیال پردازم.. البته میدونستم ... بعد یکی دیگه اینکه بچه بودم یک پری خیالی داشتم اسمش مسا بود .. تا سه سال پیشم باهاش حرف میزدم..

مهربون ترین نگاه رو از کی دیدی ؟

وااااای واقعا درکت میکنم..فیلمش خیلی بد بود..تو روح کارگردانش..روانیم کردد..
معلم احکام کلاس هشتمم..واقعا نگاهش آرامش بخش و مهربون بود..دیگه از هیچکی نگاه مهربون نه دیدم نه می بینم..
.
.
چه خصوصیت تو تحسین میکنی؟؟!!

(۲۵-۰۵-۹۵، ۰۱:۰۴ ب.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۵۵ ب.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۵ ب.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]بگو جواد کیه؟؟!
آره..آفرین یه دونه هم از طرف من میزدی تو گوشش..
پریسا..
عجیب ترین چیزی که توی تخیلت ناگهانی اومده رو بگو؟؟

نمیخوامممممممم.. ادامه نده ..
وقتی تو مترو بودیم.. یهو یک دختره اومد تو بد با زد شالش تکون خورد ،.. همون موقع با یک دختر پسره آشنا بود ..سلام علیک کرد..
یاد فیلم مقصد نهایی پنج افتادم .. هی به مامانم میگفتم بیا این ایستگاه پیاده شیم .. رنگ و رومم شده بود گچ .. در صورتی که سلامت و سالم رسیدیم و ا نجا فهمیدم خیلی خیال پردازم.. البته میدونستم ... بعد یکی دیگه اینکه بچه بودم یک پری خیالی داشتم اسمش مسا بود .. تا سه سال پیشم باهاش حرف میزدم..

مهربون ترین نگاه رو از کی دیدی ؟

وااااای واقعا درکت میکنم..فیلمش خیلی بد بود..تو روح کارگردانش..روانیم کردد..
معلم احکام کلاس هشتمم..واقعا نگاهش آرامش بخش و مهربون بود..دیگه از هیچکی نگاه مهربون نه دیدم نه می بینم..
.
.
چه خصوصیت تو تحسین میکنی؟؟!!

میتونم با هرکس میخوام سریع گرم بگیرم .. خیلی رکم...حس شیشم خیلی قوه ی..
خیلی خیلی مقاوم و صبورم .. مهربونم ... خیلی هم زود میبخشم ...همه جوره جوابی تو آستینم دارم و کم نمیآرم. .

دلت چی میخواد خیلی الان ؟

(۲۵-۰۵-۹۵، ۰۱:۰۸ ب.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۰۱:۰۴ ب.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۵۵ ب.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۵ ب.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]بگو جواد کیه؟؟!
آره..آفرین یه دونه هم از طرف من میزدی تو گوشش..
پریسا..
عجیب ترین چیزی که توی تخیلت ناگهانی اومده رو بگو؟؟

نمیخوامممممممم.. ادامه نده ..
وقتی تو مترو بودیم.. یهو یک دختره اومد تو بد با زد شالش تکون خورد ،.. همون موقع با یک دختر پسره آشنا بود ..سلام علیک کرد..
یاد فیلم مقصد نهایی پنج افتادم .. هی به مامانم میگفتم بیا این ایستگاه پیاده شیم .. رنگ و رومم شده بود گچ .. در صورتی که سلامت و سالم رسیدیم و ا نجا فهمیدم خیلی خیال پردازم.. البته میدونستم ... بعد یکی دیگه اینکه بچه بودم یک پری خیالی داشتم اسمش مسا بود .. تا سه سال پیشم باهاش حرف میزدم..

مهربون ترین نگاه رو از کی دیدی ؟

وااااای واقعا درکت میکنم..فیلمش خیلی بد بود..تو روح کارگردانش..روانیم کردد..
معلم احکام کلاس هشتمم..واقعا نگاهش آرامش بخش و مهربون بود..دیگه از هیچکی نگاه مهربون نه دیدم نه می بینم..
.
.
چه خصوصیت تو تحسین میکنی؟؟!!

میتونم با هرکس میخوام سریع گرم بگیرم .. خیلی رکم...حس شیشم خیلی قوه ی..
خیلی خیلی مقاوم و صبورم .. مهربونم ... خیلی هم زود میبخشم ...همه جوره جوابی تو آستینم دارم و کم نمیآرم. .

دلت چی میخواد خیلی الان ؟

از این خونه برم بیرون..
.
.
.
تا حالا کسی رو نفرین کردی سر چی؟کی بود؟؟

(۲۵-۰۵-۹۵، ۰۱:۲۶ ب.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۰۱:۰۸ ب.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۰۱:۰۴ ب.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۵۵ ب.ظ)hananee نوشته: [ -> ]

(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۵ ب.ظ)#*Ralya*# نوشته: [ -> ]بگو جواد کیه؟؟!
آره..آفرین یه دونه هم از طرف من میزدی تو گوشش..
پریسا..
عجیب ترین چیزی که توی تخیلت ناگهانی اومده رو بگو؟؟

نمیخوامممممممم.. ادامه نده ..
وقتی تو مترو بودیم.. یهو یک دختره اومد تو بد با زد شالش تکون خورد ،.. همون موقع با یک دختر پسره آشنا بود ..سلام علیک کرد..
یاد فیلم مقصد نهایی پنج افتادم .. هی به مامانم میگفتم بیا این ایستگاه پیاده شیم .. رنگ و رومم شده بود گچ .. در صورتی که سلامت و سالم رسیدیم و ا نجا فهمیدم خیلی خیال پردازم.. البته میدونستم ... بعد یکی دیگه اینکه بچه بودم یک پری خیالی داشتم اسمش مسا بود .. تا سه سال پیشم باهاش حرف میزدم..

مهربون ترین نگاه رو از کی دیدی ؟

وااااای واقعا درکت میکنم..فیلمش خیلی بد بود..تو روح کارگردانش..روانیم کردد..
معلم احکام کلاس هشتمم..واقعا نگاهش آرامش بخش و مهربون بود..دیگه از هیچکی نگاه مهربون نه دیدم نه می بینم..
.
.
چه خصوصیت تو تحسین میکنی؟؟!!

میتونم با هرکس میخوام سریع گرم بگیرم .. خیلی رکم...حس شیشم خیلی قوه ی..
خیلی خیلی مقاوم و صبورم .. مهربونم ... خیلی هم زود میبخشم ...همه جوره جوابی تو آستینم دارم و کم نمیآرم. .

دلت چی میخواد خیلی الان ؟

از این خونه برم بیرون..
.
.
.
تا حالا کسی رو نفرین کردی سر چی؟کی بود؟؟

نه .. اونجوری .. یکی دوبار پام خورد به مبل .. مبل رو نفرین کردم ایشاالله خدا محور کنه و اینا ..کلا آدم کینه ای نیستم زیاد ... تلافی میکنم .. جواب میدم.. میزنم .. ولی زودم فراموش میکنم ..

آرزوی که دوست داری به واقعیت بپیوندد ...

اومم نمیشه گفت..یعنی اگه بگم ممکنه برآورده نشه..
منطقی ترین چیز توی زندگی هر کس چیه؟؟