ارسالها: 327
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۵
اعتبار:
2,393
سپاسها: 0
5 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
(۲۴-۰۵-۹۵، ۱۱:۴۵ ب.ظ)برف سیاه نوشته: حقیقت
از چه کسی متنفری ؟
ما را به نیمه پر لیوان چه کار ¿?
این باقی سمیست که پیشتر خورده ام..
ارسالها: 327
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۵
اعتبار:
2,393
سپاسها: 0
5 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
(۲۴-۰۵-۹۵، ۱۱:۵۵ ب.ظ)برف سیاه نوشته: (۲۴-۰۵-۹۵، ۱۱:۴۸ ب.ظ)hananee نوشته: (۲۴-۰۵-۹۵، ۱۱:۴۵ ب.ظ)برف سیاه نوشته: حقیقت
از چه کسی متنفری ؟
اسمشو نمی دونم فقط ی پسر بود که برای اولین بار اخرین بار دیدمش ی حرفی به خالم گفت دیگه تا عمر دارم متنفرم ازش
جرات یا حقیقت؟؟؟
حقیقت،.
ما را به نیمه پر لیوان چه کار ¿?
این باقی سمیست که پیشتر خورده ام..
ارسالها: 327
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۵
اعتبار:
2,393
سپاسها: 0
5 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۰۱ ق.ظ)برف سیاه نوشته: (۲۴-۰۵-۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ)hananee نوشته: (۲۴-۰۵-۹۵، ۱۱:۵۵ ب.ظ)برف سیاه نوشته: (۲۴-۰۵-۹۵، ۱۱:۴۸ ب.ظ)hananee نوشته: (۲۴-۰۵-۹۵، ۱۱:۴۵ ب.ظ)برف سیاه نوشته: حقیقت
از چه کسی متنفری ؟
اسمشو نمی دونم فقط ی پسر بود که برای اولین بار اخرین بار دیدمش ی حرفی به خالم گفت دیگه تا عمر دارم متنفرم ازش
جرات یا حقیقت؟؟؟
حقیقت،.
یکی از اذیتای که کردی و بگو...تپل ترینشو بگو..
اذیت که نه ... دعوا ..کلا اهل اذیت نیستم .. اما دعوا ..
یکی محکم خوابونده تو گوش یک پسره .. تو ماه محرم .. شب عاشورا بود.. دعوامون شد من زدم تو گوشش. .
کلا تا حالا کارای اونجوری نکردم که مثلا نمیدونم پونز رو صندلی کسی بزارم و اینا نه ..
جرئت یا حقیقت؟
ما را به نیمه پر لیوان چه کار ¿?
این باقی سمیست که پیشتر خورده ام..
ارسالها: 327
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۵
اعتبار:
2,393
سپاسها: 0
5 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۳۵ ق.ظ)#*Ralya*# نوشته: (۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۳۴ ق.ظ)hananee نوشته: (۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۰۱ ق.ظ)برف سیاه نوشته: (۲۴-۰۵-۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ)hananee نوشته: (۲۴-۰۵-۹۵، ۱۱:۵۵ ب.ظ)برف سیاه نوشته: اسمشو نمی دونم فقط ی پسر بود که برای اولین بار اخرین بار دیدمش ی حرفی به خالم گفت دیگه تا عمر دارم متنفرم ازش
جرات یا حقیقت؟؟؟
حقیقت،.
یکی از اذیتای که کردی و بگو...تپل ترینشو بگو..
اذیت که نه ... دعوا ..کلا اهل اذیت نیستم .. اما دعوا ..
یکی محکم خوابونده تو گوش یک پسره .. تو ماه محرم .. شب عاشورا بود.. دعوامون شد من زدم تو گوشش. .
کلا تا حالا کارای اونجوری نکردم که مثلا نمیدونم پونز رو صندلی کسی بزارم و اینا نه ..
جرئت یا حقیقت؟
حقیقت..
چه کسی برات خیلی عزیز ؟
ما را به نیمه پر لیوان چه کار ¿?
این باقی سمیست که پیشتر خورده ام..
ارسالها: 327
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۵
اعتبار:
2,393
سپاسها: 0
5 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
(۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۴۶ ق.ظ)#*Ralya*# نوشته: (۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۳۸ ق.ظ)hananee نوشته: (۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۳۵ ق.ظ)#*Ralya*# نوشته: (۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۳۴ ق.ظ)hananee نوشته: (۲۵-۰۵-۹۵، ۱۲:۰۱ ق.ظ)برف سیاه نوشته: یکی از اذیتای که کردی و بگو...تپل ترینشو بگو..
اذیت که نه ... دعوا ..کلا اهل اذیت نیستم .. اما دعوا ..
یکی محکم خوابونده تو گوش یک پسره .. تو ماه محرم .. شب عاشورا بود.. دعوامون شد من زدم تو گوشش. .
کلا تا حالا کارای اونجوری نکردم که مثلا نمیدونم پونز رو صندلی کسی بزارم و اینا نه ..
جرئت یا حقیقت؟
حقیقت..
چه کسی برات خیلی عزیز ؟
کلا همه عالم و آدم برام عزیزن به غیر از خودم..
جرات یا حقیقت؟؟
حقیقت ..
پس چرا نرفتی تو ؟
ما را به نیمه پر لیوان چه کار ¿?
این باقی سمیست که پیشتر خورده ام..