ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دوبیتی های عاشقانه
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13
غلط است اینکه گویند
که به دل رهست دل را
دلِ من ز غصه خون شد،
دلِ تو خبرندارد..!
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم

من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
ای در دل من، میل و تمنا، همه تو!
وندر سر من، مایه سودا، همه تو!

هر چند به روزگار در می نگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
من و یک قلب بارانی ، تو را چون گریه کم دارم
که بی تو در شب باران ، مژه بر هم نمی ذارم

نگو دیره ، نگو فردا ، همین حالا بیا ، خوبم
من اینجا پیش خواب تو ، تمام وقت بیدارم
پر است خلوتم از یاد عاشقانه او /
گرفته باز دل کوچکم بهانه او
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده /
به دست قاصدکی نامه یا نشانه او . . .
.
بی رویت آینه کدر خواهد شد /
آهم در شهر منتشر خواهد شد
چون بمبی ساعتی دلم در سینه /
با تاخیر تو منفجر خواهد شد . . .
.
قش ِچشمان ِخمارت ، چه کشیدن دارد ! /
سایه ساران ِدو زلفت ، چه لمیدن دارد !
آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه /
حس مستی لبت طعم چشیدن دارد . . .
ریز غزل بیا همی آهسته /
چون آیه بخوان مرا کمی آهسته
آهسته مرا رها بکن از سر عشق /
تا در تو رها شوم دمی آهسته . . .
.
گفت مجنون گر همه روی زمین /
هر زمان بر من کنندی آفرین
من نخواهم آفرین هیچ کس /
مدح من دشنام لیلی باد و بس . . .
.
آن نازنین کجاست که یادم نمیکند /
صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند
یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست
/ امشب به یاد کیست که یادم نمیکند . . .
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13