ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلِ تنگ من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3
نام دل نوشته: دل تنگ من
نویسنده: دخترعلی

مقدمه:
سلام
دل من
برايت جايى يافتم كه حرف‌هايت را بزنى تا افراد نااشنا صدايت را بشنوند.
دل من با كمى سانسور حرف‌هايت را بزن.

از دوستان عزيز درخواست مى‌كنم نظرات و لطفشون رو اينجا منعكس نكنن. بياين تو پروفايل يا خصوصى كنار گوش دلم حرف بزنين.

ممنون از چشمان مهربون و انگشتان و انديشه‌ى پوياتون.




[عکس: m4sx_del.png]
به اندازه ى فاصله ى دو دنيا دلتنگتم گاهى
و
تو …
حتى
نه به اندازه ى پرمگس

[عکس: Mini34.jpg]

من اتفاق
عجیبی بودم وسط زندگی ات
و تو
معمولی می مانی از فردا
حرفهای معمولی ...
عشق های معمولی و زنان معمولی ...
اتفاقها ...
هر روز نمی افتند ...
---
"مهدیه لطيفى "

خواستم بمانم و بمانى
خواستى بمانى و نمانم
نماندم و نماندى
خواستم بمانى
دل شكسته مى تواند تنگ شود؟
دل سوخته مى تواند منتظر بماند؟
دل مى تواند مرده باشد و منتظر يك نفس براى زندگى؟
خداوندا چقدر دلم را ضعيف وچقدرقوى وچقدر اميدوار ساخته ايى


گاه عجيب دلم براى دلم مى سوزد
مى خواهم بگويمش :غصه نخور،هيچ كس نباشد خدا هميشه هست.
[عکس: Mini9.png]

فراموش کردن یک نفر
مثل فراموشی خاموش کردن
چراغ حیاط خلوت است
برای همین
همهِ روز بعد روشن می‌ ماند
بعد ، همان چراغ ، یادآور ات می‌ شود .
---
" یهودا امیحای "

مجبور شدم بهش بگم :بدرود
با بى تفاوتيهايش مجبورم كرد
به دلم فكر نمى كنم كه با اين بدرود چه به روزش امده
اگر فكر كنم اشك جارى مى شود و مچاله شدن قلبم
مرا از پاى خواهد انداخت خواهم مرد
نه انكه عاشقانه هايم نم برداشته باشد يا سوراخى درشان ايجاد شده باشد،نه.نه نشده ،فقط دلم خيلى خسته و غمگين شده
انقدر غمگين و خسته كه ميل به رديف كردن كلمات و دويدن جملات ندارد
من اين روزها از دنياى مجازى سخت دلگير و دلخورم
مى ايند مى نشينند كنج كنج دلت،ناز مى كنند،عشوه مى ايند،دلبريها مى كنند بعد يكمر تبه و بدون دليل مى روند
اين روزها دلم هواى قايم شدن و مچاله شدن دارد.
بايد باهاش راه بيام
چون يه عمره داره باهام راه مياد
دوست دارم تو دستام بگيرمش و با نفسهاى ارامم بهش بگم :گنجينه ى عزيزم تا همديگه رو داريم غصه نخور دلِ عزيزم،عزيزِ دلم.
دل من به اندازه ى يك بغض خفه شده تنگ است
به اندازه ى غنچه ى بسته وظريف گل محمدى تنگ است
سالهاست كه اين تنگى را اسير است
شايد از ان زمان كه ديد عمر دوستى هاى زيبايش به پايان رسيد
شايد هم دل ديوانه ى من نتوانست بپذيرد چقدر در اين زندان جهان ناب و تنها و گير است.
گير يك لبخند صادقانه،گير يك نجواى عارفانه ،گير يك نگاه دوستانه.
خب دل زبان نفهم و همه چيز دان من است ،چه مى توانم بكنم با او!!
[عکس: Mini11.png]

شب خيابان مثل من است
هر از چندی
خاطره‌ای بی‌احتياط می‌گذرد
دلم يك تصادف جدی می‌خواهد
پر سر و صدا
آمبولانس‌ها سراسيمه شوند
و
كار از كار بگذرد !
---
" سارا محمدی اردهالی "

صفحات: 1 2 3