ایران رمان

نسخه‌ی کامل: مادر و هدایای گرانقیمت
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
چهار برادر درسخوان وقتی خانه شان را به قصد تحصیل ترک میکردند میدانستند روزی آدمهای موفقی خواهند شد، دکتر،قاضی... و آدمهای موفقی هم شدند. سالها بعد،آنها بعد از شامی که باهم داشتند حرف زدند. اونا درمورد هدایایی که تونستن به مادر پیرشون که دور از اونها در شهر دیگه ای زندگی می کرد ،صحبت کنند.
اولی گفت: من خونه بزرگی برای مادرم ساختم. دومی گفت: من تماشاخانه(سالن تئاتر) یکصد هزار دلاری در خانه ساختم. سومی گفت: من ماشین مرسدسی با راننده کرایه کردم که مادرم به سفر بره.
چهارمی گفت: گوش کنید، همتون می دونید که مادر چقدر خوندن کتاب مقدس رو دوست داره، و میدونین که نمی تونه هیچ چیزی رو خوب بخونه چون جشماش نمیتونه خوب ببینه. من، راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی آموزش دیده هست که میتونه تمام کتاب مقدس رو از حفظ بخونه. این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال زحمت موفق به این کار شده است. من ناچارا تعهد کردم به مدت بیست سال و هر سال صد هزار دلار به کلیسا بپردازم. مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو به طوطی بگه و طوطی از حفظ براش میخونه. برادران دیگه تحت تاثیر قرار گرفتن. که چه کار قشنگی انجام داده است و مادر بزرگ چقدر خوشحال خواهد شد.
پس از ایام تعطیل، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت: میلتون عزیز، خونه ای که برام ساختی خیلی بزرگه. من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خونه رو تمییز کنم. به هر حال ممنونم.

مایک عزیز، تو به من تماشاخانه ای گرونقیمت با صدای دالبی دادی. اون، میتونه پنجاه نفرو جا بده ولی من همه دوستامو از دست دادم، من شنوایییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام. هیچ وقت از اون استفاده نمی کنم ولی از این کارت ممنونم.

ماروین عزیز، من خیلی پیرم که به سفر برم. من تو خونه می مونم، مغازه بقالی ام رو دارم پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم. این ماشین خیلی تند تکون می خوره. اما فکرت خوب بود ممنونم

ملوین عزیز ترینم، تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت بعنوان هدیه ات منو خوشحال کردی. جوجه، خیلی خوشمزه بود!! ممنونم
عه. دهنش سرويس asna
طوطي رو خورده asna
يني تف تو همه چي asna
وااااااي دلم asna
واااای
کوفت بخوری
د خب بیچارش کردی
چیکار می کرد ؟باید اول asna ‌تفهیم می کردن
خــخــخـخـــ بـــدبـخــ  asnaasna ‌خــو بــهــشـــ مـــیـــگــفـــتــنـ دیــه asna