ایران رمان

کاربر و رفیق خوب و کوچولو مون هستی  ‌چزا ناراحت بشم

یکی از سوتی های مدرسه اتو بگو

سوتی زیاد دادم اما یادم نمیاد
یكیش اینه كع ی روز با دوستم بی اجازه رفتیم بریم برا بچه ها مدرسه عز مغازه ی سر خیابون بستنی بگیریم
بعدش ی اقایی كت و شلواری ازم پرسید مدیرتون كجاس
منم گفتم تو جیب منه
بعد گفت چرا این موقع عز مدرسه اومدید بیرون مگه شما مدرسه ندارین
منح باهاش دعوام شد و بهش گفتم مگه فوضولی واین حرفا
واومدیم مدرسه
بعدش دوستم گفت دفتر صداتون كردنن
وقتی رفتم تو دفتر همون اقاهه اونجا بود
از شانس گند من ریسس جدید اموزش وپرورش همون منطقه ی تحصیلیمون بود
رفته بود همه رو به مدیرمون گفته بود
دوستم گریه میكرد مدیرمون میگف باشه میبخشم
منو كه میدید دارم میخندم

درخواستت کو ‌
خب یه شعر به سلیقه خودم ‌

من نمیگویم در عین عالم
گرم پو تابنده هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی پاک روشن مثل باران
مثل مروارید باش


یه لقب برام بزار

دخترک بلااا ‌
تو سن ۱۵ سالگی بودی دوست داشتی همسر آینده ت چطور باشه؟؟

هیچ وقت تو فکر همسر نبودم .بعد راجع بهش تصور کنم ‌

یه شعر من دراوردی در مورد انجمن بگو

ی انجمن داریم قل قلیه
توش پر از فسقلیه
اگه این انجمنا نداشتم
سر به بیابون میزاشتم
انجمنمون چه نازه
كاربراش مثه پیازه
من دراوردی تر از این نداشتم
ی جمله در مورد من بوگو

عالیییی بوووددد ‌ ‌
یه فاطی خوشگل و مهربون و خروس جنگی ‌
یه معما بگو

خروس جنگی عمته
اون چیه که ی سر داره ی دم داره ی دست داره ی بدن داره؟

هرچی دوس داری بگو

مارمولکه احتمالا ‌ ‌ ‌

بچه ها برا گپ اتاق گپ هستا ‌

درخواستم که نبود ‌

یه جوک بگو

آفتآبس
چی مال اتاق گپه ترن؟
جوک بلد نیستم آخه
ی روز ی مرده میخوره به نرده هیچ وقت برنمیگرده
ی چیزی بگو هرچی دوس داری