ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار عبدالجبار کاکایی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9
ايستاده اي
بي باران و بوسه
بي تپش گنجشكي در سينه
بي صدا و خاموش
دوستت دارم و يكريز مي بارم
بر شوره زار چترها و كلاها
بر عطر ها و پلاكها
بر ترانه هاي باقيمانده در طعم خاك
بي پرنده ترين درختم
بي ستاره ترين آسمان
دوستت دارم و مي بارم
بر لبان تو كه آشيانة بوسه بود و لبخند
با ياقوت گوشواره هايت
از آن عقيق گمشده بگو
در بركه هاي كوچك زمين به جستجوي تو ام
آه پرنده پوش رنگين كمان من ، گل گيسويت ماه نقره اي ، رد ابرويت عصارة شب ، به من
نگاه كن با چشمي كه كمين گاه آهوان است .
دوس دارم پرنده ای تو سرزمین تو باشم
رودرختی کهنه امّا رو زمین تو باشم
وقتی ماهُ می بینم عابر نقره پوش دشت
وقتی آفتاب می زنه سایه نشین تو باشم
تو با گنبدای نیلو فری آواز بخونی
منم از کبو ترای کمترین تو باشم
دم سقا خونه ها شمعای نذری بیارم
پای آتشکده ها چله نشین تو باشم
زیر آسمون درخت سبز باغ من باشی
منم از شکوفه های نازنین تو باشم
تا شفا بگیرن از ضریح نورانی تو
روی انگشتریا نقش نگین تو با شم
منُ بسپر به شهیدای خودت که دوس دارم
اگه دنیا بذاره کشته ی دین تو با شم
مرز آسمونی من وطن پرنده ها
دوس دارم پرنده ای تو سرزمین تو باشم
بار دلتنگتُ بستی ، دیگه وقت رفتنه
داری میری و فقط خاطره هات سهم منه
دلم از حادثه خونه چشام از خاطره خیس
دوس داری برو ولی نامه برامون بنویس
به تو می رسم اگه موج مسافر بذاره
اگه دلبستگیا لحظه ی آخر بذاره
به تو می رسم به تو پولک نقره کوب ماه
به تو می رسم به تو طلای این شب سیاه
به تو می رسم به چشم انتظاری که داری
به تو می رسم به آغوش بهاری که داری
به تو که آینه ها محو تماشات می شدن
شبای تیره چراغونی چشمات می شدن
می تو نی دل بکی تا ته دنیا برسی
امروزُ رها کنی تا خود فردا برسی
می تونی همسفر خاطره های بد باشی
می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشی
می تونی تو چار دیوار غربت دنیا بری
می تونی هر جا بمونی می تونی هرجا بری
امّا هرگز نمی تونی غمُ تنها بذاری
تو مسافری نمی شه غربتُ جا بذاری
خاطرت هرجا که باشی بازم اینجا می مونه
تا ابد غصه ی غربت تو دلت جا می مونه
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9