۲۴-۰۶-۹۳، ۰۸:۵۳ ب.ظ
ايستاده اي
بي باران و بوسه
بي تپش گنجشكي در سينه
بي صدا و خاموش
دوستت دارم و يكريز مي بارم
بر شوره زار چترها و كلاها
بر عطر ها و پلاكها
بر ترانه هاي باقيمانده در طعم خاك
بي پرنده ترين درختم
بي ستاره ترين آسمان
دوستت دارم و مي بارم
بر لبان تو كه آشيانة بوسه بود و لبخند
با ياقوت گوشواره هايت
از آن عقيق گمشده بگو
در بركه هاي كوچك زمين به جستجوي تو ام
آه پرنده پوش رنگين كمان من ، گل گيسويت ماه نقره اي ، رد ابرويت عصارة شب ، به من
نگاه كن با چشمي كه كمين گاه آهوان است .
دوس دارم پرنده ای تو سرزمین تو باشم
رودرختی کهنه امّا رو زمین تو باشم
وقتی ماهُ می بینم عابر نقره پوش دشت
وقتی آفتاب می زنه سایه نشین تو باشم
تو با گنبدای نیلو فری آواز بخونی
منم از کبو ترای کمترین تو باشم
دم سقا خونه ها شمعای نذری بیارم
پای آتشکده ها چله نشین تو باشم
زیر آسمون درخت سبز باغ من باشی
منم از شکوفه های نازنین تو باشم
تا شفا بگیرن از ضریح نورانی تو
روی انگشتریا نقش نگین تو با شم
منُ بسپر به شهیدای خودت که دوس دارم
اگه دنیا بذاره کشته ی دین تو با شم
مرز آسمونی من وطن پرنده ها
دوس دارم پرنده ای تو سرزمین تو باشم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت