امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر شعر صنم (اشعار نو)
#21
صنم

با صد هزار اشتیاق، گــردم بـسویت ای صـنم
تا رو بروی تو شوم، بیــنم ز حسـنت ای صنم
گر عشــق روی تـو صنـم باشد جـهانی ای صنم
جز عشـق تو بینم کسی، بینم به یادت ای صنم
«حـیدر» بیاد روی تو گردد جهـان روی جهـان
چون باز برگردد بخویش، باشد به یادت ای صنم

شاعر : وحید حیدر
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
#22
صنم

دگربه حال زارمن نظرنمی کنی صنم
زکوچه ی امیدمن گذر نمی کنی صنم

تمام شب به یادتوستاره هاشمرده ام
شب سیاه سینه راسحرنمی کنی صنم

کبوترنیازمن درانتظارمانده است
درحرم گشوده ای خبرنمی کنی صنم

کنون به روی صورتم غبارغم نشسته ام
کویرخشک چشم من، تو تر نمی کنی صنم

شاعر : رحیم.م.آلهاشم
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
#23
ای صنم

چه زیبایی ای صنم

که می مانی در برم

من از عشق تو

سرمست سرمست

تو از عشق من

بی حال بی حال

شاعر: م.نهانی
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
#24
صنم بانو


صنم بانو می شکنی صنم های درون را



یک صنم تو را کافی است لحظه های پریشانی



باد غمزه می رقص د به ترشی آدم های هراسان



چه آسان بر تنت می بندی نرمی باران را



آسمان در ندیدنت چه دلتنگ است ابری

شاعر: رضا آشفته
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
#25
صنم کده

نه سوی ساغر می روم
نه پیاله
نه می
من از نگاهت مست می شوم

شادمانی که از سر می گذرد
اشک هایم حواله ی راهت

شکوفه ی لبخندم
چشم به راهت

بی قراری هایم
همراهت .

مرا بی سبب به کنکاشی از گذشته وا مدار
که اینجا صنم کده ای است ،
و من صنم پرست
و تو صنم

ای صنوبر قد
صنوبر خرام که می روی
مرا قبل از آنکه شاعری باشم
دل داده ای می کنی
تا پس هزار آرزو
بودنت را بخواهم .

شاعر: آرش هیچکس
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
#26
صنم (یک)

ای صنم چون مسافر لحظه ای لبریز باش
خلوت محض چراگاه مرا چون شبان بیدار باش

ای خیال مبهم تردید و ترس
چون قمر در نیمه شب با تن مسموم من همراه باش

ای فروغ هستی شب های سبز
با من مسکین دمی هم خانه باش

ای تلالو در نگاهت آشنا
شام من را تا سحر تابنده باش

ای صدایت لحن طغیان شعف
آری در من در خود من لحظه ای فریاد باش

ای ترنم در حیات قرن من
با من بیدل دمی آسوده باش

ای ذلال اشکک چشمانم ز تو
هم پیاله با من مسکین دمی مستانه باش

ای نجات لحظه های تلخ و درد
مثل دریا در کویرم چاره باش

ای صنم من در خیالم چون صدف
مثل مروارید دریا در دلم پاینده باش

شاعر: فرشاد قاسمی طوسی
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
#27
صنم ( دو )

به دنیا ای پریشان خاطر افسوس
که عمری در پی سودا نشستم
نوای لحظه هایم را پیاپی
به دنبال ندایی خفته گشتم

به ماه آسمان سرگشته سوگند
که راهی جز طلوع در سر ندارم
خطاب لحظه هایم در سحرگاه
به جز کاغذ دگر چیزی ندارم


به دنبالت مرا تا مه کشاندی
پس چرا نجوا نکردی اهل خاکی
با بتی خوابیدم وشب در بر او
وای بر من که آن شب حرفه اوست

ای صنم ای بت مجعول من
ای فریبا چهره مجهول من
زین دگر با من دمی هشیار باش
هر چه کردی با من مسکین دگر هم پا مباش
در کویرم مثل سیلاب دگر جاری مباش
آری نفرین برمن آن تنهای مست
راهی بت خانه اندوه و ترس ...

شاعر: فرشاد قاسمی طوسی
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
#28
صنم

آمده ام به پیش تو ماه منیرم ای صنم
سنگ صبور و همدم نیک ضمیرم ای صنم

مدتی است روی خود ز ما دریغ می کنی
گر تو ادامه اش دهی لیک بمیرم ای صنم

چاره درد من تویی با دگران مرا چه کار
آمده ام که نوش دل از تو بگیرم ای صنم

توصیه ها و گفته ها هیچ بمن اثر نکرد
آمده ام که پند ها از تو پذیرم ای صنم

راز دلم بجز خدا پیش کسی نگفته ام
با تو همی بگویم ای محرم پیرم ای صنم

گوشه چشم خویش را سوی رعیتت بگیر
مهوش خوبروی من شاه و امیرم ای صنم

شاعر: امیر کاشانی اصل
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
#29
صنم

گفته بودم که چو یارم برسد از ره دور
دست زاهد بکنم از قدمش زود به دور

گفته بودم چو رسد از سفر دورم دوست
می روم بر سر راهش که دلم خانه ی اوست

گفته بودم اگر ان یار که چون مه زیباست
برسد بر سر راهی که غروبش گیراست

جان من ان صنم سیم تن خوش آواز
برسد تا که کند نغمه به این دل با ساز

دیگر از غم نتوان گفت سخن هایی چند
دیگر از ساغر غم هم نرود سوزی چند

یارم امد صنم سیم تنم باز آمد
ان سفر کرده ی خوش اوازم باز آمد

لیک یارم ز سفر با صنمی باز آمد
لیک یارم به غلط با صنمی یار آمد

من چو دیدم صنم خود به کنار صنمی
چشم من گشت به آب از سخن سیمتنی

گفت یارت به سخن گفتن تو آمده بود
لیک از بخت بدت سخت به تنگ آمده بود

بعد ان چشم مرا کاسه ی خونی بینی
بر غمم یک غم افزون به غمان می بینی

لیک دارم سخنی با صنم زیبایم
کاش میشد که زقلبت سخنی دریابم

گر چه من اشک شدم خوار و ذلیلم اما
کر چه این دل شده رنجیده ز کارت اما

یک خوشی داد مرا در همه ی عمر صفا
اینکه یارم به کنار صنمی هست خوشا

قتل این خسته ز شمشیر پر از کینه ی توست
لیک این مرده خوش از شادی روحیه ی توست

هر کجا دید شهی یک صنمی راست به راه
می رود بر سر راه صنم از راه به راه

لیک این بخت بد ماست که ما
نه شهیم و نه صنم وای به ما

شاعر: آیدا اهری پور
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,099 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,554 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa
  مجموعه ی کامل اشعار کتاب عصیان از فروغ فرخزاد صنم بانو 17 918 ۰۸-۰۲-۰، ۰۸:۲۴ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
6 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
ملکه برفی (۲۴-۰۳-۰, ۰۷:۲۴ ب.ظ)، صنم بانو (۲۷-۰۳-۰, ۰۹:۰۶ ق.ظ)، محمودی (۲۷-۰۳-۰, ۱۰:۴۹ ق.ظ)، هویدا مهرزاد (۲۵-۰۳-۰, ۱۲:۰۳ ب.ظ)، Mr. pickle (۱۴-۰۳-۰, ۰۵:۲۹ ب.ظ)، arom (۲۹-۰۴-۰, ۰۴:۵۹ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان