ایران رمان

نسخه‌ی کامل: مشاعره با اشعار فروغ فرخزاد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
به نـــام خــدا

+ســلام

متاسفانه تاپیک های مشاعره در انجمن فرهنگی ما کمه

تاپیک ها ایجاد میشه و متاسفانه استقبالی نیست
این تاپیک ها ورای دنیای مجازی لطافت داره و کلی کمک میشه برای پروردگی ذهن

اشعار فروغ فرخ زاد عزیز چهار پاره هایی پر از حس زندگی هست
در این تاپیک با استفاده از اشعار این شاعر مشاعره داریم

+ توجه کنید که تمام اشعار بانو 4 پاره هست
لطفا دو پاره از یه قسمت و دو پاره از قسمتی دیگه نگیرید



+ باز هم مثل همیشه تاکید دارم هر گونه اسپم در تاپیک مشاعره خلاف قوانین محسوب میشه

+همت کنید
این هم شروع مشاعره

در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نميآيد
اندوهگين و غمزده مي گويم
شايد ز روي ناز نمي آيد
دل گمراه من چه خواهد کرد
با بهاری که می رسد از راه
با نیازی که رنگ می گیرد
در تن شاخه های خشک و سیاه
هر چه برجامانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی

در افق ها دور و پنهان می شود
می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها و هفته ها و ماه ها
آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه های مهتاب است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوش تر از خواب است!
تمام هستی ام خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه ی زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر


راز این حلقه که در چهره ی او
این همه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت :
حلقه ی خوشبختی است ، حلقه زندگی است
دل گرفتار خواهش جانسوز
از خدا راه چاره می جویم
پارساوار در برابر تو
سخن از زهد و توبه میگویم!
مرگ من روزی فـــرا خـــواهد رسید


در بهـــــاری روشن از امــواج نـــور


در زمستــــان غبــــار آلــــــود و دور


یـا خـزانی خـالی از فریــــــاد و شور


مرگ من روزی فــــرا خــواهد رسید


روزی از این تلـــخ و شیرین روزهـا


روز پـــوچی همچو روزان دگــــــــر


ســــایه ای ز امروزهـــا ، دیروزهــا
آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
وفرو رفت در اندیشه ی آشفته ابری ولگرد
وصدایش همچون نیزه ی کوتاهی پهنای افق را پیمود
خبر مارا با خود خواهد برد به شهر
صفحات: 1 2