با سلام و احترام به تمامی دوستان و کاربران محترم ایران رمان,
از آنجائی که یه روزی ممکنه یکی از ماها بدلایلی نتونیم تو این انجمن فعالیت داشته باشیم خواهشمندم یه جمله هرچند کوتاه بعنوان یادگاری برام بنویسید...
با تشکر - محمدرضا
دلـــم یک نِیــشــکَر می خــواهــَد
و تــو را . . .
تو لَبخــند بــزَن
و نیشکـَر شَرمنده شــوَد . . . . . .
+ من نوشت | فی البداهه
دو شنبه هشت دی ماهه هزار و سی صد و نود و سه خورشیدی
ساعت هشت و بیست و هشت دقیقه غروب
اشتباه می کنند
بعضی ها
که اشتباه نمی کنند .!
باید راه افتاد ..
مثل رودها که بعضی به دریا می رسند،
بعضی هم به دریا نمی رسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد ..!
بوی فراموشی گرفته ام ، رنگ تنهایی
دلشکستگی ، بغض و خاموشی چیزی نیست
گمانم تاریخ مصرفم گذشته است .
.
هشتم دی ماه سال هزار و سیصد و نود و سه
ساعت 11:03
ممنون
همه عاشق شدن را بلدند،
اما فقط افراد کمی هستند ،
که بلدند چگونه در عشق با یک نفر برای مدتی طولانی بمانند...
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
به رقص درآیی
قصه عشق ، انسان بودن ماست
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر ولبخند بزن
فهمیدن احســاس
کار هر آدمی نیست!
شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشم های من است
به چشمهایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت
حس کردم اضافیم که دیگه نمیام
مث اضافی بودنم برای شخصی که شمابهش میگیدمادر
ولی قلبن همتونودوس داشتم.بابایی
جمله قشنگم ندارم!!!!!!
قلبم
گاهی عجیــــــــب پر میشه از درد ... !
بعضی وقت ها که توی تنهایی هام غوطه ور میشم ... و آروم دارم با خدا از دردام میگم ... !
هوس میکنم یه کسی بیاد و از پشت بغلم کنه ... !
توی گوشم زمزمه کنه و بگه بانوی من ... !
غصه نخور ... !