امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 3 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ساعت چنده : آخرش به خواستگاری می رسد!
#1
مرد جوان : ببخشید آقا میشه بگین ساعت چنده ؟؟

پیرمرد : معلومه که نه .

- چرا آقا ... مگه چی ازتون کم میشه اگه به من ساعت رو بگین ؟؟

- یه چیزایی کم میشه ... و اگه به تو ساعت رو بگم به ضررم میشه .

- ولی آقا آخه میشه به من بگین چه جوری ؟؟

- ببین اگه من به تو ساعت رو بگم مسلما تو از من تشکر می کنی و شاید فردا دوباره از من ساعت رو بپرسی نه ؟؟

- خوب ... آره امکان داره .

- امکانش هم هست که ما دو سه بار یا بیش تر باز هم همدیگه رو ملاقات کنیم و تو از من اسم و آدرسم رو هم بپرسی .

- خوب ... آره این هم امکان داره .

- یه روزی شاید بیای خونه من و بگی داشتم از این دور و ورا رد می شدم گفتم یه سری به شما بزنم و منم بهت تعارف کنم بیای تو تا یه چایی با هم بخوریم و بعد این تعارف و ادبی که من به جا آوردم باعث بشه که تو دوباره بیای دیدن من و در اون زمانه که میگی به به چه چایی خوش طعمی و بپرسی که کی اونو درست کرده .

- آره ممکنه .

- بعدش من به تو میگم که دخترم چایی رو درست کرده و در اون زمان هست که باید دختر خوشگل و جوونم رو به تو معرفی کنم و تو هم از دختر من خوشت بیاد .

- لبخندی بر لب مرد جوان نشست .

- در این زمان هست که تو هی می خوای بیای و دختر منو ملاقات کنی و ازش می خوای باهات قرار بذاره و یا این که با هم برین سینم ا .

- مرد جوان از تجسم این موضوع باز هم لبخند زد .

- دختر من هم کم کم به تو علاقمند میشه و همیشه چشم انتظارته که بیای و پس از ملاقات های مکرر تو هم عاشقش میشی و ازش درخواست می کنی که باهات ازدواج کنه .

- مرد جوان دوباره لبخند زد .

- یه روزی هر دوتاتون میایین پیش من و به عشقتون اعتراف می کنین و از من واسه عروسیتون اجازه می خواین

- اوه بله ... حتما و تبسمی بر لبانش نشست .

- پیرمرد با عصبانیت به مرد جوان گفت : من هیچ وقت اجازه نمیدم که دختر دسته گلم با آدمی مثل تو که حتی یه ساعت مچی هم نداره ازدواج کنه ... می فهمی ؟
و با عصبانیت دور شد .
بعضی آدم‌ها ناخواسته همیشه متهم‌اند!
به خاطر :
سکوت‌شان ، کاری به کار کسی نداشتن‌شان ، خلوت‌شان ،
اتاق‌شان ، استراحت‌شان ، روی پای خود ایستادن‌شان ، دوست داشتنشان !
گویی جان میدهند برای اتهام بستن و از همه بدتر این‌ که :
زود فراموش می شود خوبی هایشان!
پاسخ
سپاس شده توسط: nafas ، admin ، sadaf ، مرداب ، maedeh ، نويد ، n@st@r@n ، hasti.cruel
#2
عجب استدلال محکمیxcvlxcvl
من خدایی دارم که دست گیـــر است نه مچ گیــــر ............
پاسخ
سپاس شده توسط: sadaf
#3
بريد و دوخت و تنش كرد و دست دست زد asnaasnaasna
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .
پاسخ
سپاس شده توسط: sadaf ، maedeh
#4
آدم های خیالباف به اینا میگنasnaasna
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا با یه ساعت پرسیدن اینجوری میشه؟ما که میگیم اینا با هم رابطه ندارن و بی عاطفن و اینا که.پس با یه ساعت پرسیدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟maramaramaramaramaramara
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
[size=xxx-large]چه بى اعصاب[/size]
امضای خدا پای تمام آرزوهایتان....
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
عجب ادم اینده نگری asnaasnaasna
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
نه بابا می خواسته دخترشو قالب بدبخت کنه
مردم چه فکرایی می کنasnaasnaasnaasnaasnaasnaasnaasnaasnaasna
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
پیرمرده خیال بافasna
اگه زندگیت ته کشید
بشین با ته دیگش حال کن
هی نشین بگو به اخرش رسیدم...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
خدا همه ی مریضا زوشفا Angelبده امین[عکس: asna.gif]
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  کوه به کوه نمي رسد، اما آدم به آدم مي رسد. !!Tina!! 1 99 ۱۹-۰۷-۹۶، ۰۴:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
Smile داستان پند آمیز قیمت یک ساعت کار ستاره شب 10 1,009 ۱۹-۰۵-۹۴، ۰۱:۲۲ ب.ظ
آخرین ارسال: asma123
  دکتری برای خواستگاری دختری رفت !+ داستان جالب sadaf 16 1,604 ۰۹-۰۴-۹۴، ۰۶:۳۴ ب.ظ
آخرین ارسال: SilentCity

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
5 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
hasti.cruel (۰۸-۰۴-۹۴, ۰۵:۰۴ ب.ظ)، نويد (۰۸-۰۴-۹۴, ۱۱:۲۵ ب.ظ)، ghazaleh (۰۸-۰۴-۹۴, ۰۲:۴۳ ب.ظ)، elham zelzele (۰۸-۰۴-۹۴, ۰۵:۱۹ ب.ظ)، eris (۰۸-۰۴-۹۴, ۰۴:۵۵ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان