♦♦نظرسنجی مسابقه ی بزرگ دلنوشته های ایران رمانی♦♦

[sadaf]

با سلام خدمت همگی

عزیزان متن تک تک دوستان رو اینجا قرار میدم و رای گیری رو آغاز میکنیم.

ده نفر شرکت کننده داریم و ده متن

لطفا کمی وقت بذارین و متنها رو بخونین و با رای خودتون دوستان شرکت کننده رو خوشحال کنید .

فقط یه نکته اینکه فونت متنها متفاوت بود و من همه رو یک فونت قرار دادم تا توی نظر سنجی عدالت کامل رعایت بشه

نظرسنجی آغاز شد

اسامی افراد شرکت کننده

shab mahtabi
یاس ارغوان
saadat6789
لیلی
_AYNAZ_
samin banoo
.ShahrzaD.
maryamix
خانوم معلم
hananee


شماره 1

بي تو ديگر قهوه هم صفايي ندارد، آخر نيستي تا حواسم پِي ات پرت شود و قهوه ام مثل هميشه سرد.
اينروزها مجبورم قهوه را داغ داغ بخورم، درست مثل داغ دل هايي كه هر روز با ديدن جاي نبودنت ، بر سـ ـينه ام مينشيند،چه حقيقت تلخي ست اينكه تو رفته اي و من افتاده ام، تو از دست من از پا ، از دل، از ريخت، از چِشم ، از چِشمَت... و چه جالب كه درست از چِشمَت افتاده ام بر سر زبان مردم!

شماره 2

کاش می توانستم فیلم ها را واقعی بسازم .
آن وقت جایزه ی سیمرغ بهترین کارگردانی برای درام " دروغ " به من تعلق می گرفت .
درامی که فیلم نامه ی آن را دو جمله تشکیل می دهد :
( تو رفته ای و من افتاده ام , تو از دست , من از پا )
اما حیف که نه فیلم ها حقیقت دارند و نه فیلم نامه ای که برای آن در ذهنم کارگردانی کرده ام !
چون متاسفانه تو از دستم نه ... از قلـ ـبم رفته ای ... !

شماره 3

تو رفته ای و من افتاده ام، تو از دست من از پا ،ازپاها یی که ازبی تابی کنار تو بودن یه لحظه آروم وقرارنداشت...

شماره 4

"دیروز یاد لبخند هایت که افتادم ، فهیدم در گوشه های ذهنم هنوز زوایای بسته ایست ، که لابه لای خاطره های خاک خورده اش "تو" ایستاده ای.
یکهو دلم هوایی شد و چشم هایم بارید.هوا همانی شد که تو عاشقش بودی، تَرَنّم باران و خاک باران خورده!
اما افسوس ....هزار بار دگر هم در من مرور شوی ،من همان از قلم افتاده دیروزم که نخواست از چشمت بیفتد و رفت!
میدانم که یک روز برای همیشه باید از تو عبور کنم .آنروز لبخند هایم را نذر فرداهایت می کنم
آنروز به شعرهایم چوب حراج میزنم ، سیـ ـگار سرد سفیدی میخرم و "تو" را با تلخ ترین حس ممکن دود می کنم .
بی شک، در خاطرات آینده ...تو رفته ای و من افتاده ام، تو از دست، من از پا !"

شماره 5

در میان خاطراتِ کودکیم،غرق در تماشای دوستت دارمی هستم که به زبانِ ساده یِ کودکانه یِ تو وبه سادگیه همیشگیه دل باختنی من ختم شد.
دلباختنی که حتی درآن سوی دیارباقی باز به گمانم به اشتباه سلانه وکورکورانه به دنبال آن امید واهی خواهم جست.
امیدی که بسان روشنیِ همیشگیه خورشید, گرمای وجود همیشگیِ تورادردل من زنده نگاه داشته.حتی آن زمان که زبانِ دلِ کوچکم با اشک و آهی سوزان به کوچه های ختم شده به قرارهایِ کودکانیمان فهماندکه تو رفته ای ومن افتاده ام توازدست من ازپا.


ازهمان دستی که با شیطنتِ خاصِ خالصانهیِ دوستت دارم هایت مانع از گامهای بلندِفراراز شنیدنش نشد.ولیکن وقت رفتنت ندانستی چگونه ازپای افتادم وندیدی چگونه این دلِ کوچکِ دخترِهمسایه ات همچنان به امید واهیه دوستت دارمهایت دل باخته...

شماره 6

《 تو رفته ای ... 》


تو رفته ای و من ماندم و سکوت ..من ماندم و بی قراری های قلـ ـبم..تو رفته ای و من ماندم و صدای خش خش برگ های پاییزی ..تو رفته ای و بهار هم با تو آمد ..تو رفته ای و خنده منجمد شد بر لبان گل ها ..تو رفته ای و باز هم مثل همیشه من ماندم و غم های بی پایان..آری انگار واقعا پاییز فصل غم است ..به هر حال من زاده ی پاییزم ..با جان و دل میپذیرم این غم شیرین را..راستش خو رفته ای و من ماندم..
من مانده ام و تمام خاطراتی که هر شب روی تکرانند ..من مانده ام و شیشه عطر یادگاریت و یک قاب عکس که نمک میپاشد روی زخم هایم..

تو رفته ای و من افتاده ام ؛ تو از دست و من از پا ..اری .. قصه ای است برای خودش رفتنت ..رفتی که خشکاند ریشه ی وجودم را..و من چه هنرمندم که نقابی به این خوبی برای صورتم ساختم ..دقیقا همان لبخند هایم ..تو رفته ای و بی صدا می گیریم ..هه جالب است من میگیرم و تو ..نمی توانم به تو فکر کنم میدانی چرا ؟ چون تو رفته ای و من ماندم ..منی که دیگر من نیست ..منی که دیگر قلب ندارد ..

منی که ..بیخیال من ..چه طور توانستی ؟ چگونه اینقدر سنگ دل بودی ؟ میچسبانم تیکه های شکسته قلبج را ..هه راست میگفتی که همیشه یک یادگاری بر قلـ ـبم میگذاری ..امشب شب باشکوهیست ..خاطراتم را سرکوب میکنم و تو را فراموش ..نمی گیریم و غصه نمیخورم ..فقط انقدر در خودم میریزم که ارام بشود این دل لعنتی ..جالب اینجاست ..که تو رفته ای و من ماندم..من ..تنها من..

شماره 7

از وقتی یادم میاد اون بچگی ها یه حس عجیبی بهت داشتم ...
و حالا که فکر می کنم می بینم در تارو پود وجودم رخنه کردی ، مانند تار عنکبوتی که بر تمامی وجود
شکارش چنبره زده ...!
می گویند در آزمون عشق همیشه مواظب باش تا معـ ـشوق روح و جانت رو تسخیر نکنه ، اما ...
وقتی من به خودم جنبیدم دیدم جوری مبهوت صداقت و درستی قضایات شدم که
تو رفته ای و من افتاده ام ، تو از دست ، من از پا ...
بسکه قضایای تو رو اثبات کردم
ای عشق من هندسه !!!

شماره 8

یاد آن روز ها بخــیر؛ روزهائی که کنار پنجره می ایستادم و حریر سبز نگاهم را به قدم های استوار و محکمت م نشاندم...همان روز هائی که لبخندم بدرقه گاه گام هایت میشد و در همان لحظات کودکی‌، خنده هایم تا عرش میبردی...یاد آن روز ها بخیر؛ یاد آب های روانِ چشمــه های کودڪــی! کاش میشد به همان روز ها باز گشت...اما حال تو رفته ای و من افتاده ام؛ تو از دست من از پا

شماره 9

تیک تاک .. تیک تاک ...

سکوت خانه را می شکند صدای ساعت خاک خورده ی روی دیوار ...

شب است و رنگ نقره ایه ماه روشن می کند این ذهن تاریک را ..
و برای هزارمین بار زمزمه وار تکرار می کنم آهنگ رفتنت را :

و بعد از رفتنت .. شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ..
بغض در گلو جا خوش می کند

رفته ای و شاعر شده ام ..
و وای از روزی که شاعرانه ها ته بکشند و آسمان ابری دلم بی مهابا ببارد..

همان وقت که سیل اشک هایم تمام نگاه هایتان را ویران خواهد کرد.. تمام احساساتتان را .. تمام دنیایتان ..
از همان وقت که رفته ای ..
و انتقام رفتنت را از دیگران می گیرم ..
رفته ای و آسمان آبی روزهایم خاکستری شده است ..
خلاصه بگویم که ..
تو رفته ای و من افتاده ام ..
تو از دست و من از پا ..

شماره 10

عاشق وقت اذانم، صدای الله اکبر که میاید گویی صدای خدا را میشنوم و اونوقت است دستانم را رو به سویش باز میکنم و ناخودآگاه چشمانم به اشک می نشینند و میخواهم عطر و صدای خدا را به درون بکشم .


میخواهم زار بزنم میخواهم چشمان بارانیم را که باز میکنم شکوفه های اجابت دعاهایم را در دستانم ببینم
اینروزها دلم بیشتر از هر وقتی گرفته است آنقدر افکارم را در مغزم مچاله میکنم که بلکه بتوانم دورشان بندازم


باز چند ثانیه فقط چند ثانیه بعد اتو کشیده مقابل چشمانم هستند
کاغذهای افکارم پر است از التماسهایم از خدا تنها درخواستم از خدا


خدایا ای عزیزترینم قلب ناتوان عزیزم را قوت بده و او را بر عزیزانش ببخش . نمیخواهم این جمله حتی برای یکبار بر زبانم جاری شود
" تو رفته ای و من افتاده ام، تو از دست من از پا"

[ثـمین]

بچه ها متن هاتون فوق العاده بود.همچین نویسنده های خوبی ما داریم ..آفرین

کاش میشد به چند گزینه رای داد.من چندتا رو خیلی دوست دارم


ممنون از صدف عزیزم.خیلی زحمت کشیدی خانومی

[الینا قاسمی]

همگی خوب بودن
کاش میشد به همه رای داد

[• Niha •]

با اين وضع منكه نمى تونم رآى بدم اقاجان چه وضعشه ؟!
يكى از يكى بهتر و عالى تر
ميشه رأى ندم عايا ؟!

[maryamix]

من واقعا به نویسنده ی دل نوشته ی هفتم بابت این ذهن خلاقش تبریک می گم !!!!!!!

عالی بود !

[ثـمین]

عزیزان تبلیغ این تاپیک نظرسنجی در پروفایل کاربران ، کاملا آزاد و مجاز هست

چون دوست داریم بیشترین مشارکت رو داشته باشیم.

اما خواهش میکنم تقاضای رای به فلان دلنوشته رو نداشته باشید.

اجازه بدید هر رای دهنده خودش انتخاب کنه به کدوم گزینه رای بده.

امیدوارم رای ها به توانایی نویسنده تعلق بگیره و رقابت سالمی رو شاهد باشیم.

لینک جهت تبلیغات : نظرسنجی مسابقه بزرگ دلنوشته های ایران رمانی

[admin]

ما که رای خودمان را داخل صندوق بی انداختیم

[خانوم معلم]

سلام
با سپاس از صدف جون و ثمین بانوی گلم برای طرح و اجرای این مسابقه زیبا و هیجان انگیز .
و یه خواهش دارم :
اگه برای همه اونایی که بعداز نظرسنجی جز سه نفر برتر نشدن هم جایزه در گرفته بشه انگیزه بیشتری ایجاد میشه برای نوشتن و هم اعتماد به نفس بیشتری به ماها خواهد داد .با تشکر از تمام دوستانی که تو نظرسنجی شرکت کردن و خواهند کرد .

[ثـمین]

سلام
با سپاس از صدف جون و ثمین بانوی گلم برای طرح و اجرای این مسابقه زیبا و هیجان انگیز .
و یه خواهش دارم :
اگه برای همه اونایی که بعداز نظرسنجی جز سه نفر برتر نشدن هم جایزه در گرفته بشه انگیزه بیشتری ایجاد میشه برای نوشتن و هم اعتماد به نفس بیشتری به ماها خواهد داد .با تشکر از تمام دوستانی که تو نظرسنجی شرکت کردن و خواهند کرد .

چشم خانوم معلم عزیز

با صدف جون مشورت می کنیم و نتیجه رو خبر میدیم .
سطح دلنوشته ها بالاست و همگی شایسته تقدیره .

اگر هم استقبال خوب باشه ،این مسابقه رو دوره ای برگزارش می کنیم .
هدف ایجاد جوی صمیمی و با نشاط در انجمنه و الا همگی عالی هستید.

[یاس ارغوان]

سلام به دوستان عزیز. وقتتون به خیر.
از صدف جان و ثمین بانو عزیز به خاطر طراحی این مسابقه زیبا ممنون.میشه بگید تا چه زمانی وقت نظر سنجی هست؟