امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نیکی ما به دیگران ازائی ندارد
#1
در زمان های قدیم پسرک فقیری در شهری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دست فروشی می کرد . از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد . روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این در حالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد . تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند . بطور اتفاقی درب خانه ای را زد . دختر جوان و زیبائی در را باز کرد . پسرک با دیدن چهره زیبای دختر خجالت زده و دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد !
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد .

پسر با دقت و آهستگی شیر را سر کشید و پس از تشکر گفت : " چقدر باید به شما بپردازم ؟ " دختر پاسخ داد : " چیزی نباید بپردازی ، مادرم به ما آموخته که نیکی ما به دیگران ازائی ندارد . " پسرک گفت : " پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم "

سال های سال از این ماجرا گذشت تا اینکه آن دختر جوان که حالا برای خودش خانمی شده بود به شدت بیمار شد . پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر دیگری فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین بهتری نسبت به درمان او اقدام کنند .

دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد . هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید . بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد . لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن بیمارش وارد اطاق شد . در اولین نگاه او را شناخت . سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند .

از آن روز به بعد آن زن بیمار را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی از آن دکتر کلی و تیم پزشکی بیمارستانش گردید .

آخرین روز بستری شدن زن جوان در بیمارستان بود . به درخواست دکتر صورتحساب پرداخت هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد . آن پزشک گوشه صورتحساب چند کلمه ی نوشت و آنرا درون پاکتی گذاشت و برای آن زن جوان ارسال نمود .

زن جوان از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت . مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد . سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد . چیزی توجه اش را جلب کرد . چند کلمه ی روی قبض نوشته شده بود . آهسته آنرا زیر لب خواند : " بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است . " امضاء . دکتر هوارد کلی !

معمولا ما در زندگی خود بد جوری شیوه ی داد و ستد را پیشه خود کرده ایم و تا چیزی از کسی نگیریم و یا کاری برایمان انجام ندهند در ازائش حاضر به ارائه ی خدمتی نیستیم ! البته مطمئنا این تقصیر از جانب هیچکدام از ماها هم نیست ! ولی بطور کلی این خصلت خوبی نیست ضمن اینکه با آموزه های دینی ما هم سازگاری ندارد و با فرهنگ و ادب ایرانی هم در تضاد است . ما حتی به نصیحت استاد سخت سعدی در این مورد توجه نمی کنیم که می فرماید :

تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایــزد در بیــابــانــت دهـد بـاز !

یا بقول حافظ که می گوید :

تو بندگی چو گدایان بشرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند

و حاصل کلام :
عشق بورزید تا به شما عشق بورزند ...
آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛
برای آنها تنها نشانه ی حیات؛بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد : آهای فلانی!
از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟ ...
پاسخ
سپاس شده توسط: frhad32 ، sa armani


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  برای پیشرفت نیازی به درگیری با دیگران نیست !! خانوم معلم 2 344 ۱۰-۰۷-۹۶، ۰۹:۰۰ ق.ظ
آخرین ارسال: d.ali
  وقتی دیگران درکتون نمی کنند NedA II 5 706 ۱۸-۱۲-۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ
آخرین ارسال: ستاره ی احساس
  سعی کنیم با عملکرد خوب بر زندگی دیگران تاثیر مثبت داشته باشیم! خانوم معلم 0 265 ۰۹-۱۰-۹۴، ۰۷:۲۷ ب.ظ
آخرین ارسال: خانوم معلم

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
نیـایــش (۲۷-۰۵-۹۷, ۱۲:۳۳ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان