امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
رباتی که سیم هایش قاتی پاتی شد | فریبا کلهر
#1
یک ربات نو و خوشگل بود که کارهای زیادی ازش بر میآمد. او میتوانست به تنهایی وسط آتش برود و به کسی که توی آتش گیر افتاده کمک کند. میتوانست تنهایی آتش را خاموش کند. میتوانست راههایی برای نجات کسانی که توی دردسر افتاده بودند پیدا کند. زورش هم آنقدر زیاد بود که میتوانست دستش را زیر آوار بگیرد و از ریزش آوار جلوگیری کند.
روزی جایی آتش گرفت و قرار شد ربات آتشنشان برای اولین بار دست به کار بشود و آتش را خاموش کند. اما وقتی نگاه ربات به آتش افتاد اتفاق عجیبی افتاد. ربات به جای اینکه آتش را خاموش کند، همانطور ایستاد و آن را نگاه کرد. هی به آتش نگاه کرد و از جایش تکان نخورد. آتش هی شعله میکشید و قرمز و آبی و سبز میشد. هی جرقه میزد و جلوی چشم ربات آتشنشان بزرگ و بزرگتر میشد. ربات آتشنشان گرمی آتش را حس کرد، اما با خودش گفت: «آتش خیلی زیباست. چرا باید خاموشش بکنم؟!»
آتش هی بزرگتر شد و بیشتر شعله کشید و همه جا را سوزاند. حالا درست به جلو پای ربات رسیده بود. داشت خودش را بزرگتر میکرد تا به ربات برسد که ربات به موقع خودش را کنار کشید.
از آن روز ربات آتشنشان یک ربات نو و خوشگل اما به درد نخور است. چون سیمهایش قاتی پاتی شده است و همیشه خدا هم در حال جرقه زدن است. یعنی بیشتر وقتها که به آتش فکر میکند، جرقه میزند و به یاد آتشی میافتد که خیلی قشنگ بود و رقص قشنگی هم داشت. اما هنوز نمیداند چرا باید چیزی را که خیلی زیباست و رنگهای قشنگی هم دارد خاموش کند!
پاسخ
سپاس شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان