امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان پر معنا و مفهوم و زیبای «تنهایی»
#1
[عکس: Sms-Lonely.jpg]

[/size]


[align=right]چهارسال قبل اومدی با مادرت اینا خونه ما …

در زدی …

مادرم در رو باز کرد …

خواهرم هم بود …

نشستی پیششون …

مادرم گفت : پسرمن هنوز چند سالی کار داره… یک ترم دانشگاهش مونده… دو سال سربازی داره… چند سال سختی داره !

تو چشای مادرم نگاه کردی …

گفتی : من دوستش دارم … با همه چی می سازم

سه ماه بعد…

من وکیلم ؟

گفتی : بله

دو سال بعد

درسم تموم شد …

سربازی هم رفتم …

خونه گرفتیم (خانوادم خیلی کمک کردند ) …

دنبال کار گشتم …

چند بار کارم رو عوض کردم تا بلاخره یک کا ر خوب گرفتم …

مدیرتولید یک کارخانه شدم

تو دوست داشتی راحت تر زندگی کنی !

خونه بهتر … ماشین … امکانات بیشتر .

بیشتر کار کردم …بیشتر … بیشتر

خسته می شدم … برای همین کمتر تفریح می کردیم …

تو راضی نبودی …

می گفتی اینقدر کار می کنی نمی تونیم تفریح کنیم !

یک سال بعد

چرا خواهرم اینا ماشینشونو عوض کردند … ما هنوز یک ماشین قراضه هم نداریم ؟

چرا بابات اون خونشو تو … نمی ده به ما ؟

چرا من هروقت یه چیزی می خوام پول کم دارم ؟

یک سال بعدش

خونه رو داریم عوض می کنیم … می ریم خونه پدرم که قبلا اجاره داده بود !

برات موبایل خریدم … کادوی تولد !

می خوام یک ماشین قسطی هم بردارم … هرچی باشه تو کارم جا اوفتادم !

چند ماه آخر

گفتی : ازدواج ما از اولش اشتباه بود …

تو اصلا به احساسات من اهمیت نمی دی !

یکسال پیش هم بهت گفتم …

من برای این زندگی خیلی تلاش کردم ….

هیچکس هم نفهمید … برای من همه چی تموم شدس !

گفتم : تو چون از خانوادت دوری احساس دلتنگی می کنی …

برو پیش مادرت اینا … بهتر شدی برگرد …

دو ماه موندی اونجا ( مادرم مدام به من سرمی زد )

برگشتی…

در زدی …

مادرم دررو باز کرد …

خواهرم پیشش بود …

تو چشای مادرم نگاه کردی و گفتی : من از شوهرم متنفرم …

مادرم : سکوت

خواهرم : چرا

تو : به احساسات من اهمیت نمی ده ؟

خواهرم : خیانت کرده؟ خسیس بوده؟ تنبل بوده؟ بددهن بوده؟ دروغ گفته؟

تو : سکوت …

تو : من برای همه چی تموم شدس !

مادرم : پس برو

از سر کار برمی گردم …

مادرم دررو باز می کنه …

خواهرم برام چائی می یاره …

پدرم کنارم می شینه …

مادرم هم کنارم می شینه …

تو چشاش نگاه می کنم …

میگم : تنها شدم

میگه : تنهات نمی ذاریم..
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان تکان دهنده/ یک چشم صنم بانو 1 327 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۱۴ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان تکان دهنده/ تصادف ماشین صنم بانو 0 258 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان غم انگیز دفتر خاطرات صورتی صنم بانو 1 216 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان