امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
وفای به عهد
#1
با احسای خستگی نگاهشو از صفحه لپ تابش گرفت و کش و قوسی به کمرش داد

وقت اداری رو به اتمام بود

شنیدن صدای استخوان هاش برایش لذت بخش تر از هر لحظه
دست برد و تلفن همراهشو به دست با باز شدن قفل گوشیش نگاهش به دوچشم خیره شد
لبخندی پر محبت گوشه های لباشو به سمت بالا
دست کشید به صفحه گوشیش لبهای داغ و پر حرارتش رو عکس لغزیدند
به همین راحتی
به راحتی یک بوسه
شنیدن تقه در ، صدای بم و مردانه اش در فضای اتاق پیچید
اجازه هست ؟؟؟
با شنیدن صدای زن سر بلند کرد
امابه آنی نگاه برگرفت
سر به زیر نگاهشو به لبه ی میزش دوخت
خواهش میکنم
معذب بود
صدای تق و توق پاشنه های بلند و قرمز رنگ زن رو عصابش یورتمه میرفتن
میشه نگاهی به این پروژه ها بکنی
از احساس صمیمت زن هیچ وقت خوشش نمیامد
دست دراز کرد
نگاهش به ناخنای لاک خورده زن افتاد
لا اله الا الله" ذکر لبان خشک شده اش شد
هرچه باشد او مرد است
نگاهی سرسری به پلان ها انداخت
خواست حرفی بزنه که
با حس حضور زن در کنارش ، تکانونی خورد
علی هنوز تصمیمتو نگرفتی ؟؟؟
پر شد
از خشم از تنفر نسبت به این زن از وقاحتش
با قدمای بلند ازش فاصله گرفت
خانوم ملک پور بفرمایید بیرون
زن غرید
چطور جرئت میکنی با دختر رئیست اینجوری حرف بزنی
دیگر تحمل بس بود ... یک ماه عذابش بس بود ... هرچه مردانگی به خرج داده بود بس بود ... هرچه احترام گذاشته بود بس بود .... بلند کرد ... صدایش را ... صدای مردانه و ناراحتش را
شما چطور جرئت میکنید به مرد زن دار پیشنهاد کثافکاری میدید ؟؟؟؟
من دوست دارم لعنتی میفهمی
گرمش شد ... دو دکمه اول پیراهش را باز کرد ... از عجز در صدای زن دلش سوخت اما خودش تقصیری نداشت
خانوم محترم ازتون خواهش میکنم بهتون التماس میکنم از اتاق من برید بیرون ... اگه پدرتو بفهمه
صدای زن حرفش را قطع کرد
علی تو یه بله به من بگو بایام که سهله خودم دنیا رو به پات میریزم ... اخه لامصب بفهم دارم از دوریت میمیرم ... تو که بچه مسلمونی تو که دم از ایمان میزنی بگو وقتی دختری دلوش باخت به کی پناه ببره لعنتی
چشماشو پر درد بست ... تصویر دو چشم پشت سیاهی پلکاش نقش بستن ... .این دو چشم قهوه ای تمام دار و ندارش از دنیا بودن ... چشمای خستشو باز کرد ... بی معطلی به طرف میزش رفت و با خودنویسش به جون کاغذ افتاد .... از تصمیمش مطمئن بود ... با یه یاعلی نوشتشو تمام کرد ... وسایلشو جمع کرد و کیف دستیشو به دست گرفت .... صدای بهت زده زن به گوشش رسیدداری
چیکار میکنی علی
بدون این که نگاهی به زن کن سر به زیر اما با اقتدار زمزمه کرد
این استعفا ناممه دیگه فکر نمیکنم پدرتونو ببینم ، خودتون بهشون بدید
بغض زن سرباز کرد
تورو خدا اینکارو با من نکن ... چطور دلت میاد هان ؟؟؟ ... مگه من چی از زن سوختت کم دارم لامصب
فشار خونش بالا رفت
کسی حق نداشت به نور چشمیش از گل نازکتر بگه چه برسه به این که سوختگی بدنشو به رخ بکشه
موظب حرف زدنتون باشید خانوم ... زن من یه الهه ست یه فرشته ... کسی که من اسمشو بدون وضو نمیبرم حتی همین الان ... اگه چیزی بهتون نمیگم فقط و فقط به خاطر پدرتونه
با قدمای بلند به طرف در اتاقش رفت
من هیچی ازت نمیخوام فقط بزرا معضوقت باشم
مطمئنا این زن شیطانی بیش نبود
شیطانی از هوا و هوس باز هم چشمان همسرش در ذهنش نقش بست
بدون مکث از اتاق خارج شد و با گام های بلند از جهنم برزخی دور شد
صدای جیغ زن ستون های ساختمان را لرزوند
عـــــــــــــــلی
سر راه از گلفروشی تک شاخه ای گل سرخ با ربان همرنگش خرید
استعفا داده بود و این یعنی کم خرج کردن
نزدیک خونه شد . کلیدداشت اما دلش میخواست همسرش با روی باز به استقبالش بیاید
با باز شدن در نفس عمیقی کشید
بوی غذا و کیک خونگی فضای کوچیک و 45 متری خونشونو پر کرده بود
دست انداخت دور شونه های ظریف فرشته اش
خسته نباشیآرامشمی خستگی کجا بود
خنده لطیف همسرش زیباترین ملودی زندگیش بودبغل کردن فرشته بندای لباسش از هم باز شدناز بالا سر نگاهش به سینه های سوخته همسرش خیره موندخنده گرمی به گونه های سرخش زد
بعد از سه سال هنوزم ازم خجالت میکشی ؟؟؟چشمان اشکی همسرش حل شد
تو موقعیتای بهتری داشتی علی
روم تک شاخه گل رز رو بین موهای خرمایی و بلند همسرش کاشت
راست میگی من موقعیتای زیادی داشتم ولی هیچ کس نمیتونست جای هم بازی پرورشگاهیمو بگیره پشیمون نیستی ؟؟؟
حتی بعد از سه سال زندگیمون
حتی بعد از سه سال زندگیمون ... درضمن من استعفا دادم
سر همسرش رو شونه چپش فشرده شد
حتما یه حکمتی بوده که این کارو کردی
تا ماه اینده باید از اخرین حقوقم بخوریم
اشکال نداره بیشتر از قبل ، کم خرج میکنیم
شاید هفته ها سوسیس تخم مرغ بخوریم
همین که بدونم پیشمی حاضر سر یه سفره خالی کنارت بشینم
بوسه پر نبضی به موهای خوشبوی فرشته اش زد
دوست دارم
-چقدر ؟؟؟
لبخندی مردانه کنج لبش نشست
-نمیدونم ... ولی میدونم از وقتی کوچیک بودم و جسم کوچولوتو لای پتو تو ساختمون پشتی پرورشگاه دیدم دلمو بهت باختم
دست در کمر همسرش انداخت و رو دست بلندش کرد
صدای خنده هاشون فضای نقلی خونشونو پر کرد
-در ضمن میخوام دلیل استعفا بدونی
-بگو ، گوش میکنم
نگاه شیطونی به همسرش کرد :اینجوری که نمیشه ، بدون مزد و نگاه پر عشقشو به لبای سرخ همسرش دوخت تو این دنیا زشت و زیبایی مهم نیست مهم ایمان ما آدماست با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هرچه خواهی کن
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  وفای دختر بیخیال بابا 18 1,510 ۲۱-۰۸-۹۴، ۰۴:۴۷ ب.ظ
آخرین ارسال: deli67

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
shakiba.n (۱۵-۰۶-۹۵, ۱۰:۳۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان