۲۴-۰۹-۹۱، ۱۲:۵۲ ق.ظ
ابوريحان محمد بن احمد خوارزمی ، از برجسته ترين دانشمندان سراسر اعصار بشری و از بزرگترين دانشمندان ايرانی دوره اسلامی ، به سال 362 ق /973 م در " بيرون " شهرستان کاث ( شمال شرقی " خيوه " بر کرانه راست آمودريا ) و در يک خانواده گمنام خوارزمی تبار – که به قول خود او : " شاخه ای از درخت تناور ايرانی اند " زاده شد . و هم از دوره نوباوگی خصلت جستجوگری و استعداد تتبع و تحقيق علمی در وی نمايان وشکوفا گرديد .
از استادان و بزرگانی که به او علم را آموختند می توان ابونصر منصور بن علی عراق از خاندان " شاهيه " خوارزم که خود از رياضی دانان و منجمان بزرگ ايرانی بود نام برد که امر تربيت و تعليم او را در شهر " کاث " بر عهده گرفت .
استاد ديگرش در رشته حکمت و علوم عقلی همانا عبدالصمد حکيم بود ، که سلطان محمدغزنوی پس از چيرگی بر خوارزم او را به تهام قرمطی گری – يعنی گرايش باطنی شيعی – گرفت و کشت . حتی قصد کرد که بيرونی را هم با همان اتهام به استادش ملحق کند چون مشرب فلسفی غالبا از خصائص مذاهب تشيع است ، بی ترديد بيرونی در مبانی عقيدتی خود، که آزاد انديش و سخت بدور از تعصب و تعبد فکری بوده ، علاوه بر سلوک روشمند علمی و رياضی ، بسا متاثر از چنان مشرب و مذهبی بوده است .
بيرونی به سبب هوش و دانش و بينش فراعادی خود ، در نزد خوارزمشاه پايگاهی والا و احترامی خاص يافت ، چندان که رايزن آن اميران در امور سياسی گرديد.
در اوايل جمادی الثانی سال 409 ، بيرونی در روستای " جيفور " کابل مشغول رصد کردن عرض های جغرافيايی آن نواحی بود ، و چنين نمايد که تا پايان آن سال در پيرامون همان جا به کار رصد گری اشتغال داشته است . پس از اين ، مدت های متوالی يا متناوب در غزنين بسر برده . از جمله رصدی در انقلاب صيفی 410 نموده ، و خسوف 13 ج 1/410 را در آن جا ضبط کرده است .
راجع به سال مرگ وی ، همان اشارات حکيم غضنفر تبريزی باشد که گويد : " به خط شاگردش ابوالفضل سرخسی ديده شده که استاد در روز آدينه 2 رجب 440 ه ق در گذشت "
از استادان و بزرگانی که به او علم را آموختند می توان ابونصر منصور بن علی عراق از خاندان " شاهيه " خوارزم که خود از رياضی دانان و منجمان بزرگ ايرانی بود نام برد که امر تربيت و تعليم او را در شهر " کاث " بر عهده گرفت .
استاد ديگرش در رشته حکمت و علوم عقلی همانا عبدالصمد حکيم بود ، که سلطان محمدغزنوی پس از چيرگی بر خوارزم او را به تهام قرمطی گری – يعنی گرايش باطنی شيعی – گرفت و کشت . حتی قصد کرد که بيرونی را هم با همان اتهام به استادش ملحق کند چون مشرب فلسفی غالبا از خصائص مذاهب تشيع است ، بی ترديد بيرونی در مبانی عقيدتی خود، که آزاد انديش و سخت بدور از تعصب و تعبد فکری بوده ، علاوه بر سلوک روشمند علمی و رياضی ، بسا متاثر از چنان مشرب و مذهبی بوده است .
بيرونی به سبب هوش و دانش و بينش فراعادی خود ، در نزد خوارزمشاه پايگاهی والا و احترامی خاص يافت ، چندان که رايزن آن اميران در امور سياسی گرديد.
در اوايل جمادی الثانی سال 409 ، بيرونی در روستای " جيفور " کابل مشغول رصد کردن عرض های جغرافيايی آن نواحی بود ، و چنين نمايد که تا پايان آن سال در پيرامون همان جا به کار رصد گری اشتغال داشته است . پس از اين ، مدت های متوالی يا متناوب در غزنين بسر برده . از جمله رصدی در انقلاب صيفی 410 نموده ، و خسوف 13 ج 1/410 را در آن جا ضبط کرده است .
راجع به سال مرگ وی ، همان اشارات حکيم غضنفر تبريزی باشد که گويد : " به خط شاگردش ابوالفضل سرخسی ديده شده که استاد در روز آدينه 2 رجب 440 ه ق در گذشت "
بعضی آدمها ناخواسته همیشه متهماند!
به خاطر :
سکوتشان ، کاری به کار کسی نداشتنشان ، خلوتشان ،
اتاقشان ، استراحتشان ، روی پای خود ایستادنشان ، دوست داشتنشان !
گویی جان میدهند برای اتهام بستن و از همه بدتر این که :
زود فراموش می شود خوبی هایشان!
به خاطر :
سکوتشان ، کاری به کار کسی نداشتنشان ، خلوتشان ،
اتاقشان ، استراحتشان ، روی پای خود ایستادنشان ، دوست داشتنشان !
گویی جان میدهند برای اتهام بستن و از همه بدتر این که :
زود فراموش می شود خوبی هایشان!