امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
جملات خاص و زیبای حسین پناهی
#11

ما چیستیم ؟
!

جز ملکلولهای فعال ذهن زمین ،

که خاطرات کهکشان هارا

مغشوش میکند
!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12

بی تو

نه بوی خاک نجاتم داد

نه شمارش ستاره ها تسکینم

چرا صدایم کردی

چرا ؟

سراسیمه و مشتاق

سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی

نشان به آن نشان

که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت

و عصر

عصر والیوم بود

و فلسفه
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
حسین پناهی چه زیبا گفته
روحش شاد
, ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ...!!!

ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!

ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!

ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!

ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!

ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!!!

ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...!!!

ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ...!!!

ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ
ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!

ﺭﺍﺳﺘﯽ ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ...!

ﻫِـــــــــــــــــﻪ ......!

ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ می برﺩ...!

ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ...!

ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ
ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ...!!!
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ
ﻣﻦ می مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ
ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند...!!!
به مارک لباست نناز
به مارک نیست که
به ذات آدمه
و گرنه گاو هم لباسش چرم خالصه
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14

درختان می گویند بهار

پرندگان می گویند ، لانه

سنگ ها می گویند صبر

و خاک ها می گویند مصاحب

و انسان ها می گویند «خوشبختی
»

امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،

در طلب نور
!

ما نه درختیم

و نه خاک
.

پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،

باید در حریم خودمان جستجو کنیم
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15

کهکشانها کو زمینم؟

زمین کو وطنم؟

وطن کو خانه ام؟

خانه کو مادرم؟

مادر کو کبوترانم؟

من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من
،

ای زمان؟
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16

در انتهای هر سفر

در آیینه

دار و ندار خویش را مرور می کنم

این خاک تیره این زمین

پاپوش پای خسته ام

این سقف کوتاه آسمان

سرپوش چشم بسته ام

اما خدای دل

در آخرین سفر

در آیینه به جز دو بیکرانه کران

به جز زمین و آسمان

چیزی نمانده است

گم گشته ام ‚ کجا

ندیده ای مرا ؟
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان

نه به دستی ظرفی را چرک می کنند

نه به حرفی دلی را آلوده

تنها به شمعی قانعند

و اندکی سکوت
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18

من زندگی را دوست دارم

ولی از زندگی دوباره می ترسم
!

دین را دوست دارم

ولی از کشیش ها می ترسم
!

قانون را دوست دارم

ولی از پاسبان ها می ترسم
!

عشق را دوست دارم

ولی از زن ها می ترسم
!

کودکان را دوست دارم

ولی از آینه می ترسم
!

سلام را دوست دارم

ولی از زبانم می ترسم
!

من می ترسم ، پس هستم

این چنین می گذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم

ولی از روزگار می ترسم...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
خورشید که باشی
هر روز می آیی و هر روز میروی ، منظم و دقیق
کسی قَدرت را نمی داند
در حضورت سایه بانی جستجو می کنند
سایه را می پسندند و بر تو ترجیح می دهند
با آنکه تمام وجود و هستِ آن سایه از توست
تمام زندگی شان را از تو دارند، اما از تو روی بر می تابند
ولی ماه که باشی یک شب هستی و یک شب نیستی
یک روز کاملی و یک روز ناقص
همه شیفته ات می شوند، برایت می سرایند، عزیز می شوی
حال آنکه ماه هم نور و زیباییش را از تو دارد
خورشید باش، حتی اگر همه تو را نخواهند
باز هم خورشید باش
معدنِ نور معدنِ بخشش
اجازه بده تا همگان فکر کنند
تکراری بودن وظیفه توست
اما باز هم خورشید باش
تک و منحصر به فرد!!!!

بازهم با سپاس.mara
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  مناجات زیبای دکتر چمران ♥sokot♥ 2 477 ۰۸-۱۱-۹۶، ۱۰:۱۹ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  جملات ناب ... samane.alavi 5 268 ۲۸-۰۳-۹۶، ۰۷:۰۰ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Smile جملات کوروش بزرگ صنم بانو 12 300 ۱۷-۰۲-۹۶، ۱۱:۳۹ ب.ظ
آخرین ارسال: .AtenA.

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
#*Ralya*# (۲۸-۰۸-۹۴, ۰۷:۵۱ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان