حرف دلم

[هویدا مهرزاد]

دل که بگیرد...
هیچ کس...هیچ چیز...هیچ کاری...
نمی تونه دلتو باز کنه!.
درد داره ها!ولی هیچ کس نمی فهمن!

[هویدا مهرزاد]

چ
درد اینه که هر کس فکر می کنن خودش از همه
داغون تره!
درد اینه که همه فکر می کنن از اون یکی بد بخت ترن و به ظاهر زندگی اون یکی 
حسادت می کنن
ظاهر اروم منو...با باطن اشفته ی زندگی خودشون مقایسه می کنن!
دردم می گیره...
درد داره!!!
ولی تاوان این دردای محتمل رو...من باید حس کنم...
چون...اونا اشتباه کردن!

[هویدا مهرزاد]

من اسم ژانگولر بازی های جوونای امروز روعشق نمی ذارم!
می دونی چرا؟
چون هیچ کس...فرق عشق رو با ه وس های  دو دیقیه ای امروز نمی فهمن!
امروزیا عشق رو این جوری درک کردن:
تا جایی به کارم بیای دوست دارم... 
بعدش تو رو به خیر و منو به سلامت!... 
ولی نمی فهمن اون بی چاره هم دل داره!

(.../...)  

[هویدا مهرزاد]

خدایا جنس درد رو قلابی بهم دادی یا 
من پوست کلفت شدم؟؟؟

[هویدا مهرزاد]

حرف دل گفتنی نیست...
چون ادما... حرف دل رو نمیفهمن!!
هرچقدر هم از حرفای دلت بگی...نه یه ذره اش کم میشه! نه طرفت حرفتو می فهمه!.
حرف دلتو اونی می فهمه... که تو دل باشه!

[هویدا مهرزاد]

دختر ی با چهره ی غمبار 
می گرید...
دختری با درد و غم، گوشه ای تنها...
با صدای بغض و بی پروا می گرید...
دختر تنها میان کوچه های شهر...
می دود با اشک های بی امانش...
در میان مرمان شهر!
می گرید...می گرید... می گرید

[هویدا مهرزاد]

هر وقت فکر خود کشی زد به سرت!
... 
خودتو بنداز تو دریا!
ببین چجوری برای نجات تودت دست و پا می زنی!
...
تو نمی خوای خودتو بکشی!...می خوای یه حس رو.. یه جیزی رو..توی وجود خودت بکشی...
ولی راهش  بلد نیستی!

[هویدا مهرزاد]

بچه که بودیم بزرگترا می گفتن...
انشالله هر وقت بزرگ شدی دکتر شو بیا امپول بزن به من من خوب شم!...
الان همون بزرگترا کجان ببینن من می تونم حال جسمی بقیه رو خوب کنم ولی حال روح خودمو نه!

[هویدا مهرزاد]

خود کشی خز شده  ... 
جرعت داری زندگی کن!!

[هویدا مهرزاد]

داشتم عاشق مهربونیش می شدم
....
دیدم با همه مهربونه!