امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خراش عـــــشق مــــــادر
#1
[عکس: 1383661437_how-to-draw-an-alligator_23_a.jpg]





داستان کوتاه خراش عشق مادر
یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکشلذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.تمساح با یک چرخش پاها ی کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر...


آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاها یش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ،سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت ،این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
احسنت به پسر و مادر و کشاورز

قشنگ بود maramara
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
آخى :) فداى مادراى مهربون mara
[url=http://s2.server-dl.asia/mr-reese/single/july/week1/Lindsey%20Stirling%20-%20The%20Arena%20-%20MP3%20128.mp3][/url]
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان کوتاه خراش عشق مادر الهه ی شب 0 232 ۲۷-۰۳-۹۴، ۱۲:۲۱ ب.ظ
آخرین ارسال: الهه ی شب
  خراش های عشق sadaf 3 506 ۱۲-۰۷-۹۲، ۰۷:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: v.a.y

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۱۳-۰۴-۹۴, ۰۵:۲۵ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان