۱۲-۱۲-۹۳، ۱۰:۱۴ ب.ظ
ﯾﮏ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ و ﯾﮏ ﻣﻬﻨﺪس در ﯾﮏ ﻣﺴﺎﻓﺮت ﻃﻮﻻﻧﻰ ﻫﻮاﺋﻰ ﮐﻨﺎر ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ در ﻫﻮاﭘﯿﻤﺎ
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ رو ﺑﻪ ﻣﻬﻨﺪس ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﯾﻠﻰ ﺑﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺑﺎزى ﮐﻨﯿﻢ؟
ﻣﻬﻨﺪس ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮاﺳﺖ اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﮐﻨﺪ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﻋﺬر ﺧﻮاﺳﺖ و روﯾﺶ را ﺑﻪ ﻃﺮف ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪ و ﭘﺘﻮ را روى ﺧﻮدش ﮐﺸﯿﺪ. ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ دوﺑﺎرﻩ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎزى ﺳﺮﮔﺮمﮐﻨﻨﺪﻩاى
اﺳﺖ. ﻣﻦ از ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﺳﻮال ﻣﯽﭘﺮﺳﻢ و اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺟﻮاﺑﺶ را ﻧﻤﯽداﻧﺴﺘﯿﺪ ۵ دﻻر ﺑﻪ ﻣﻦ
ﺑﺪﻫﯿﺪ. ﺑﻌﺪ ﺷﻤﺎ از ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﻮال ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ و اﮔﺮ ﻣﻦ ﺟﻮاﺑﺶ را ﻧﻤﯽداﻧﺴﺘﻢ ﻣﻦ ۵ دﻻر
.ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽدﻫﻢ
،ﻣﻬﻨﺪس ﻣﺠﺪداً ﻣﻌﺬرت ﺧﻮاﺳﺖ و ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺶ را روى ﻫﻢ ﮔﺬاﺷﺖ ﺗﺎ ﺧﻮاﺑﺶ ﺑﺒﺮد. اﯾﻦ ﺑﺎر
ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد دﯾﮕﺮى داد. ﮔﻔﺖ: ﺧﻮب، اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺳﻮال ﻣﺮا ﺟﻮاب ﻧﺪادﯾﺪ ۵ دﻻر
ﺑﺪﻫﯿﺪ وﻟﻰ اﮔﺮ ﻣﻦ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺳﻮال ﺷﻤﺎ را ﺟﻮاب دﻫﻢ ٠۵ دﻻر ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽدﻫﻢ. اﯾﻦ
.ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد ﭼﺮت ﻣﻬﻨﺪس را ﭘﺎرﻩ ﮐﺮد و رﺿﺎﯾﺖ داد ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﺑﺎزى ﮐﻨﺪ
ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺳﻮال را ﻣﻄﺮح ﮐﺮد:ﻓﺎﺻﻠﻪ زﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﺎﻩ ﭼﻘﺪر اﺳﺖ؟ ﻣﻬﻨﺪس
ﺑﺪون اﯾﻨﮑﻪ ﮐﻠﻤﻪاى ﺑﺮ زﺑﺎن آورد دﺳﺖ در ﺟﯿﺒﺶ ﮐﺮد و ۵ دﻻر ﺑﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ داد. ﺣﺎﻻ
ﻧﻮﺑﺖ ﺧﻮدش ﺑﻮد. ﻣﻬﻨﺪس ﮔﻔﺖ:آن ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ وﻗﺘﻰ از ﺗﭙﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽرود ۳ ﭘﺎ دارد و
وﻗﺘﻰ ﭘﺎﺋﯿﻦ ﻣﯽآﯾﺪ ۴ ﭘﺎ؟ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻌﺠﺐ آﻣﯿﺰى ﮐﺮد و ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺳﺮاغ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ
ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻤﻠﺶ رﻓﺖ و ﺗﻤﺎم اﻃﻼﻋﺎت ﻣﻮﺟﻮد در آن را ﻣﻮرد ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻗﺮار داد. آﻧﮕﺎﻩ از ﻃﺮﯾﻖ
ﻣﻮدم ﺑﯿﺴﯿﻢ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮش ﺑﻪ اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ وﺻﻞ ﺷﺪ و اﻃﻼﻋﺎت ﻣﻮﺟﻮد در ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﮐﻨﮕﺮﻩ
آﻣﺮﯾﮑﺎ را ﻫﻢ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﺮد. ﺑﺎز ﻫﻢ ﭼﯿﺰ ﺑﺪرد ﺑﺨﻮرى ﭘﯿﺪا ﻧﮑﺮد. ﺳﭙﺲ ﺑﺮاى ﺗﻤﺎم
ﻫﻤﮑﺎراﻧﺶ ﭘﺴﺖ اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮏ ﻓﺮﺳﺘﺎد و ﺳﻮال را ﺑﺎ آﻧﻬﺎ در ﻣﯿﺎن ﮔﺬاﺷﺖ و ﺑﺎ ﯾﮑﻰ دو ﻧﻔﺮ
.زد وﻟﻰ آﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻤﮑﻰ ﮐﻨﻨﺪ (chat ) ﻫﻢ ﮔﭗ
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻌﺪ از ۳ ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﻬﻨﺪس را از ﺧﻮاب ﺑﯿﺪار ﮐﺮد و ٠۵ دﻻر ﺑﻪ او داد. ﻣﻬﻨﺪس
ﻣﻮدﺑﺎﻧﻪ ٠۵ دﻻر را ﮔﺮﻓﺖ و روﯾﺶ را ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪ ﺗﺎ دوﺑﺎرﻩ ﺑﺨﻮاﺑﺪ. ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﺑﻌﺪ از ﮐﻤﻰ
ﻣﮑﺚ، او را ﺗﮑﺎن داد و ﮔﻔﺖ: »ﺧﻮب، ﺟﻮاب ﺳﻮاﻟﺖ ﭼﻪ ﺑﻮد؟« ﻣﻬﻨﺪس دوﺑﺎرﻩ ﺑﺪون اﯾﻨﮑﻪ
ﮐﻠﻤﻪاى ﺑﺮ زﺑﺎن آورد دﺳﺖ در ﺟﯿﺒﺶ ﮐﺮد و ۵ دﻻر ﺑﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ داد و روﯾﺶ را ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪ
و ﺧﻮاﺑﯿﺪ.....
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ رو ﺑﻪ ﻣﻬﻨﺪس ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﯾﻠﻰ ﺑﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺑﺎزى ﮐﻨﯿﻢ؟
ﻣﻬﻨﺪس ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮاﺳﺖ اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﮐﻨﺪ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﻋﺬر ﺧﻮاﺳﺖ و روﯾﺶ را ﺑﻪ ﻃﺮف ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪ و ﭘﺘﻮ را روى ﺧﻮدش ﮐﺸﯿﺪ. ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ دوﺑﺎرﻩ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎزى ﺳﺮﮔﺮمﮐﻨﻨﺪﻩاى
اﺳﺖ. ﻣﻦ از ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﺳﻮال ﻣﯽﭘﺮﺳﻢ و اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺟﻮاﺑﺶ را ﻧﻤﯽداﻧﺴﺘﯿﺪ ۵ دﻻر ﺑﻪ ﻣﻦ
ﺑﺪﻫﯿﺪ. ﺑﻌﺪ ﺷﻤﺎ از ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﻮال ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ و اﮔﺮ ﻣﻦ ﺟﻮاﺑﺶ را ﻧﻤﯽداﻧﺴﺘﻢ ﻣﻦ ۵ دﻻر
.ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽدﻫﻢ
،ﻣﻬﻨﺪس ﻣﺠﺪداً ﻣﻌﺬرت ﺧﻮاﺳﺖ و ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺶ را روى ﻫﻢ ﮔﺬاﺷﺖ ﺗﺎ ﺧﻮاﺑﺶ ﺑﺒﺮد. اﯾﻦ ﺑﺎر
ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد دﯾﮕﺮى داد. ﮔﻔﺖ: ﺧﻮب، اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺳﻮال ﻣﺮا ﺟﻮاب ﻧﺪادﯾﺪ ۵ دﻻر
ﺑﺪﻫﯿﺪ وﻟﻰ اﮔﺮ ﻣﻦ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺳﻮال ﺷﻤﺎ را ﺟﻮاب دﻫﻢ ٠۵ دﻻر ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽدﻫﻢ. اﯾﻦ
.ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد ﭼﺮت ﻣﻬﻨﺪس را ﭘﺎرﻩ ﮐﺮد و رﺿﺎﯾﺖ داد ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﺑﺎزى ﮐﻨﺪ
ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺳﻮال را ﻣﻄﺮح ﮐﺮد:ﻓﺎﺻﻠﻪ زﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﺎﻩ ﭼﻘﺪر اﺳﺖ؟ ﻣﻬﻨﺪس
ﺑﺪون اﯾﻨﮑﻪ ﮐﻠﻤﻪاى ﺑﺮ زﺑﺎن آورد دﺳﺖ در ﺟﯿﺒﺶ ﮐﺮد و ۵ دﻻر ﺑﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ داد. ﺣﺎﻻ
ﻧﻮﺑﺖ ﺧﻮدش ﺑﻮد. ﻣﻬﻨﺪس ﮔﻔﺖ:آن ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ وﻗﺘﻰ از ﺗﭙﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽرود ۳ ﭘﺎ دارد و
وﻗﺘﻰ ﭘﺎﺋﯿﻦ ﻣﯽآﯾﺪ ۴ ﭘﺎ؟ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻌﺠﺐ آﻣﯿﺰى ﮐﺮد و ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺳﺮاغ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ
ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻤﻠﺶ رﻓﺖ و ﺗﻤﺎم اﻃﻼﻋﺎت ﻣﻮﺟﻮد در آن را ﻣﻮرد ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻗﺮار داد. آﻧﮕﺎﻩ از ﻃﺮﯾﻖ
ﻣﻮدم ﺑﯿﺴﯿﻢ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮش ﺑﻪ اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ وﺻﻞ ﺷﺪ و اﻃﻼﻋﺎت ﻣﻮﺟﻮد در ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﮐﻨﮕﺮﻩ
آﻣﺮﯾﮑﺎ را ﻫﻢ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﺮد. ﺑﺎز ﻫﻢ ﭼﯿﺰ ﺑﺪرد ﺑﺨﻮرى ﭘﯿﺪا ﻧﮑﺮد. ﺳﭙﺲ ﺑﺮاى ﺗﻤﺎم
ﻫﻤﮑﺎراﻧﺶ ﭘﺴﺖ اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮏ ﻓﺮﺳﺘﺎد و ﺳﻮال را ﺑﺎ آﻧﻬﺎ در ﻣﯿﺎن ﮔﺬاﺷﺖ و ﺑﺎ ﯾﮑﻰ دو ﻧﻔﺮ
.زد وﻟﻰ آﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻤﮑﻰ ﮐﻨﻨﺪ (chat ) ﻫﻢ ﮔﭗ
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻌﺪ از ۳ ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﻬﻨﺪس را از ﺧﻮاب ﺑﯿﺪار ﮐﺮد و ٠۵ دﻻر ﺑﻪ او داد. ﻣﻬﻨﺪس
ﻣﻮدﺑﺎﻧﻪ ٠۵ دﻻر را ﮔﺮﻓﺖ و روﯾﺶ را ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪ ﺗﺎ دوﺑﺎرﻩ ﺑﺨﻮاﺑﺪ. ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﺑﻌﺪ از ﮐﻤﻰ
ﻣﮑﺚ، او را ﺗﮑﺎن داد و ﮔﻔﺖ: »ﺧﻮب، ﺟﻮاب ﺳﻮاﻟﺖ ﭼﻪ ﺑﻮد؟« ﻣﻬﻨﺪس دوﺑﺎرﻩ ﺑﺪون اﯾﻨﮑﻪ
ﮐﻠﻤﻪاى ﺑﺮ زﺑﺎن آورد دﺳﺖ در ﺟﯿﺒﺶ ﮐﺮد و ۵ دﻻر ﺑﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ داد و روﯾﺶ را ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪ
و ﺧﻮاﺑﯿﺪ.....
ببين من دستم بنده
خودت پنج ديقه احترامت نگه دار
خودت پنج ديقه احترامت نگه دار