۲۱-۱۱-۹۶، ۱۱:۲۵ ب.ظ
«شجاع خلیلزاده» مدافعی که از زمین های کشاورزی بهنمیر به چمن آزادی رسیده؛ حالا از روزهای خوش پرسپولیس می گوید
خانواده خلیل زاده هم مثل همه مازندرانی ها، دوست داشتند پسرشان کشتی گیر شود؛ پسری که اگر کشی گیر می شد، اسم «شجاع» هم معنای درستی پیدا می کرد. ورزشی که البته شجاع علاقه ای به آن نداشت.
هفته نامه همشهری جوان - مهدی نصرتی: خانواده خلیل زاده هم مثل همه مازندرانی ها، دوست داشتند پسرشان کشتی گیر شود؛ پسری که اگر کشی گیر می شد، اسم «شجاع» هم معنای درستی پیدا می کرد. ورزشی که البته شجاع علاقه ای به آن نداشت. چند باری خاک شد، چند باری خاک کرد و تهش وقتی دید دلش با این ورزش نیست، رفت سراغ فوتبال. شاید به خاطر همین هم هست که شجاع خلیل زاده فوتبال را مانند جنگجوها بازی می کند.
دوست ندارد کم بیاورد، گاهی فریاد می کشد، رگ گردن ی می شود و مثل کشتی گیرها برای گل نخوردن تیمش با دندان هایش هم دفاع می کند. پسری که هر چند در کشتی اسم و رسمی به دست نیاورد اما حالا در ولایت پدری، بهنمیر آن قدر معروف شده که می گوید تمام بچه های محل و پسرهای فامیل می خواهند مثل من فوتبالیست شوند و کشتی این جا از مد افتاده است.
فلسفه اسم «شجاع» چیست. قبول داری یکی از خاص ترین اسم های ایران را داری؟
آن قدر خاص بود که توی مدرسه پدرم را درآوردند. همه شوخی ها هم در سطح «پدر پسر شجاع» و این طور چیزها بود. آن اوایل کل کل زیاد می کردم سر این که شوخی نکنند اما بعدش دیگر عادت کردم. انتخاب شجاع واقعا فلسفه خاصی نداشت. رسم خانه ما این بود؛ اسم یکی از بچه ها را پدرم انتخاب می کرد و بعدی را مادرم. برای همین هم اسم های ما خواهر و برادرها هیچ ربطی به هم ندارند. موقع تولد من هم نوبت پدرم بود که اسم را انتخاب کند و نام «شجاع» را رویم گذاشتند.
چند خواهر و برادر هستید؟
چند خواهر و برادر هستید؟
چهار بچه هستیم؛ سه برادر و یک خواهر.
بیشتر فوتبالیست ها کودکی سختی داشته اند و از خانواده هایی می ایند که وضعیت مالی چندان خوبی ندارند، اوضاع تو چطور بود؟
بیشتر فوتبالیست ها کودکی سختی داشته اند و از خانواده هایی می ایند که وضعیت مالی چندان خوبی ندارند، اوضاع تو چطور بود؟
تا قبل از فوتبال که همیشه وردست پدرم کار می کردم. پدرم کشاورز بود و من هم تا نوجوانی در زمین کشاورزی و برنجکاری کار می کردم و همیشه گلی بودم. اوضاع کشاورزی از جایی خراب شد و وضعیت مالی خانواده ما هم به هم ریخت. چند سال سخت را پشت سر گذاشتیم اما پدرم شغلش را عوض کرد و وارد کار پرورش ماهی شد که خدا را شکر کارش گرفت. حتی چند سال به عنوان پرورش دهنده برتر استان مازندران شناخته شد.
هزینه های لباس و رفت آمد و این ها را به تو می دادند؛ پدرت مخالف فوتبالیست شدنت نبود؟
هزینه های لباس و رفت آمد و این ها را به تو می دادند؛ پدرت مخالف فوتبالیست شدنت نبود؟
جز رفت و آمد هزینه دیگری نداشتم. راستش عادت کرده بودم دست بکنم توی جیب پدرم و از پول هایش بردارم. یک بار وقتی خواستم بروم تمرین، دست کردم توی جیب پدرم و چهار هزار تومان برداشت. از شانس بد من همه پولی بود که توی جیب پدرم بود و من هم نمی دانستم. چشمتان روز بد نبیند، وقتی برگشتم پدرم حسابی از خجالتم درآمد. همه پول را هم خورده بودم و چیزی نمانده بود که برگردانم.
چطور وارد فوتبال شدی؟ می گویند فوتبالیست شدن کار خیلی سختی است؟ این سختی را تجربه کردی؟
کار کردن در شالیزار بدنم را قوی کرده بود. همیشه پیگیر تست های تیم ملی نوجوانان و پایه ها بودم. چندباری هم برای تست همراه برادرم به تهران آمدم و همه ساعت های بیکاری مان را روی چمن های میدان آزادی می خوابیدیم، چون به کمپ تیم های ملی نزدیک بود، کلا مهمان میدان آزادی بودیم. آخرین باری که برای تست آمدم، حتی برادرم هم خسته شده بود. گفت: «بسه دیگه... تو که قبول نمی شی.» کلی اصرار کردم که من فوتبالیست می شوم و از این حرف ها.
خلاصه برای تست تیم ملی نوجوانان آمدم تهران. کفش و لباس درست و حسابی که نداشتم. وقتی توی زمین ایستاده بودم، دو تا از بازیکنانی که برای تست آمده بودند، کفش های پاره ام را که دیدند، در گوشی گفتند: «این دیگه از کدوم ... اومده». آخر تست آن ها قبول شدند و من رد شدم. جمله شان آن قدر برایم سنگین بود که رفتم و سال بعد دوباره برای تست در تیم ملی جوانان برگشتم تهران که آن موقع مربی اش نناد نیکولیچ بود.
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
سکوت و زمان