۲۲-۱۲-۹۶، ۰۷:۲۱ ب.ظ
طيبه رسولزاده در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: خیلیا هستن که میگن از عید متنفریم. اگه تو توییتر سرچ کنی هزاران توییت این جمله رو عینا نوشتن. ولی هیچ کس دلیلش رو نگفته. یعنی اینکه میگن بهار آمد و شمشادها جوان شدهاند، اینا مال تلویزیون و سریالهای شبکه یکه. وگرنه در واقعیت استاندارهای بهار به کل فرق میکنه. یعنی شما مثل هر روز نشستی به موهای به هم گره خورده خودت مشغولی و به امیدآباد آیندهات فکر میکنی که یهو مادرت در رو باز میکنه میاد وسط اتاق و میگه: بیا نردبون رو بگیر میخوام پردهها رو باز کنم. چون لپتاپت خاموشه استرس نمیگیری ولی از اینکه تو رو از کارای مهمترت عقب میندازه ناراحت میشی.
البته اگه جرات داری ابراز ناراحتی کن ببین چطور مادرت غیورانه با نگاههاش و به رخ کشیدن کمبودهای کودکی و نداشتههای بزرگیت روزگارت رو سیاه میکنه. تازه وقتی نردبون رو بگیری دیگه باید تا آخرش بری و دم سال تحویل توالت بشوری که زندگیت تا آخر سال به تمیزی توالت باشه. ولی داستان تنفر از عید به خونه تکونی ختم نمیشه. اون یه روز تموم میشه و خاطراتش رو روی کمرت و دست و پات به جا میذاره. تصور کن با زیرشلواری گشاد و تیشرتی که تا دستمال نظافت شدن فقط یه بار دیگه وقت پوشیده شدن داره نشستی و ته موهات رو میجویی و کلاه قرمزی میبینی که یهو یه دسته آدم بدون دعوت یا تماسی میریزن تو خونهات که خیلیهاشون رو هم نمیشناسی.
انقدر خوشحال و سرخوشن که فکر میکنی یا عیدی گرفتن یا الان از یه مهمونی دیگه اومدن و با آجیل اوردز کردن. ولی سخت در اشتباهی. چون بعد از اینکه دخل کل میوهها و آجیلای خونه رو آوردن، برای بالا بردن آدرنالین خونشون شروع میکنن از تک تک چیزایی که به دست نیوردی سوال پرسیدن و تا تمام جوابای تو که به «نه، نشده هنوز، ایشالا به زودی» ختم میشن رو از دهنت نشنون، اغنا نمیشن. اگه متاهلی و سرپرست خانوار كه تا قرون آخر حقوق و عیدیت رو قبل از عید به صورت یکجا خرج لباس خودت و خانواده و خورد و خوراک مهمونا کردی و چندتا هزاری که ته جیبت مونده رو هم بچههای فامیل به زور ازت میگیرن.
پس کاملا حق داری از عید متنفر باشی و اگه نباشی مشکل داری. اگر هم مجردی به خاطر هوای به شدت دو نفره بهاری دلت میخواد از این حالت تک نفره خارج بشی و با طرف بری تو دشت و دمن به چرایی زندگی فکر کنی. البته یادآوری کنم که خانواده رو هم باید همراهت ببری. چون برخلاف تمام سال که فقط مادرت یا پدرت میپرسیدن کجا میری، توی تعطیلات عید کل خانواده دایی و عمو و خاله و عمه ازت میپرسن کجا میری؟ و اگه تا نونوایی هم بخوای بری شوهر عمه بلا گرفتت چشاش رو ریز ميکنه و با یه لبخندی میگه: ای شیطون. برو ولی بدون ما خر نیستیم.
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !